منبع: نورپرتال (www.noorportal.com)
دو آيه در قرآن كريم هست كه بعضي از مفسرين و نه همه آنان خيال كرده اند كه اين دو آيه به نوعي با يكديگر منافات دارند و يكي را ناسخ ديگري دانسته اند. يكي آيه اي است كه مي فرمايد: «يا ايها الذين امنوا اتقوا الله حق تقاته؛ يعني تقواي خدا را داشته باشيد آنچنان كه شايسته اين تقواست (آل عمران/102) و آيه دوم همين آيه مورد بحث است: «فاتقوا الله ما استطعتم؛ تقواي الهي داشته باشيد به آن اندازه كه قدرت داريد» (تغابن/16).
بعضي از مفسرين گفته اند كه آيه دوم ناسخ آيه اول است، تخصيصي است در مفاد آيه اول، چون اين كه ''آنچنان كه او شايسته است تقواي او را داشته باشيد'' مافوق قدرت بشر است. آيه دوم مي فرمايد شما كه نمي توانيد آنچنان كه او شايسته است تقواي او را داشته باشيد پس به اندازه قدرت خودتان تقوا داشته باشيد.
همان طور كه بعضي از مفسرين مخصوصا صاحب تفسير الميزان مي فرمايند اين سخن درست نيست، اين دو آيه اصلا با يكديگر منافات ندارند. چنين نيست كه در آيه اول گفته شده باشد نسبت به خدا آنچنان كه شايسته اوست ولو اينكه مافوق قدرت شما باشد تقوا داشته باشيد، يعني آن آيه تكليف به مافوق قدرت كرده باشد، خدا هيچ گاه تكليف به مافوق قدرت نمي كند، بلكه آيه اول ناظر به اين است كه تقواي هر چيزي متناسب با خود آن چيز است. با توجه به اينكه گفتيم تقوا يعني ''خود نگهداري''، مثلا اگر انسان بخواهد خودش را از كيفرهاي قوانين دنيوي نگه دارد حداكثر خودنگهداري اين است كه يك تخلف ظاهر و روشني نكند. «حق تقاته» در مورد قوانين دنيوي همين مقدار است.
اما آيا قانون بشري اقتضا دارد كه من در قلب خودم هم رضايت به آن داشته باشم؟ نه، ديگر قانون بشري چنين اقتضايي ندارد. آيا من در دل خودم هم خلاف آن را خطور ندهم؟ نه، اين يك امر قراردادي اجتماعي است كه بيش از آنچه گفتيم اقتضا ندارد. ولي تقواي الهي داشتن مطلب ديگري است. اينكه انسان صرفا در عمل مخالفت نكند، يك درجه از تقواي الهي است. تقواي به قلب، تقواي به عقل، تقواي به تمام وجود، اينها هم درجات تقوا هستند. پس آن آيه اي كه مي فرمايد: «اتقوا الله حق تقاته» نظر به كيفيت دارد و كيفيت تقواي الهي با كيفيت تقواهاي ديگر متفاوت است، و در «فاتقوا الله ما استطعتم» مي خواهد بفرمايد هر مقدار نيرو داريد صرف تقوا كنيد، هراندازه كه مي توانيد.