وی با بیان اینکه امروز فلسفه نیازمند بازنگری و پاسخ به پرسشهای جدید است، افزود: دلیل این ادعا، چالشهای موجود است که دستگاه فلسفه توانایی پاسخگویی به بخشی از آنها را دارد و به بخشی از آنها نیز نمیتواند پاسخ دهد؛ بنابراین باید برای تولید و جاگذاری قواعد بدیل تلاش کرده و فلسفه را ترمیم کنیم. در هر دو صورت بازاندیشی و بازسازی نظام عقلی فلسفه ضروری است.
حجتالاسلام و المسلمین سبحانی ادامه داد: این مسائل چالشی، مسائلی بنیادین و زندهاند که هنوز برای بشر مطرح است و به قدری پیرامون آنها پرسش و بگومگو زیاد است که حتی برای ذهن فلاسفه نیز پرسش ایجاد کرده و گاه به نزاعی درون خود فیلسوفان انجامیده است. به تعبیر دیگر این سؤالها برای فلاسفه نیز اهمیت دارد.
عضو پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی بیان کرد: مسائل چالشی حدود پانزده مسئله را شامل شده و در حوزههای طبیعتشناسی، انسانشناسی، اخلاقشناسی، جامعهشناسی، معرفتشناسی، جهانشناسی، خداشناسی و دینشناسی خلاصه میشود.
وی با اشاره به اینکه در هر یک از این حوزهها تقریبا یک الی سه مسئله وجود دارد، گفت: برای مثال، نحوه تأثیر و تأثر میان موجودات مادی و چگونگی مقوله ترکیب در عالم مادی، دو مسئله بنیادینی است که در طبیعتشناسی وجود دارد و یا در انسانشناسی، دو مسأله هویت و اراده انسان به عنوان چالش مطرح است.
حجتالاسلام و المسلمین سبحانی افزود: تفسیر فلاسفه اسلامی از هویت انسان به گونهای است که به لحاظ مبانی و بنا با سؤالات جدی مواجه است. فلسفه اسلامی حداقل از آغاز (البته در ارسطو چنین نیست) تحت تأثیر نو افلاطونیان، نگاهی انتزاعی و از دریچه روح به انسان دارد. این دستگاه فلسفی دوگانه انگار نیست، بلکه یگانه انگار است و اعتقاد دارد که تنها روح، حقیقت انسان بوده و بدن صرفا مرکب است. روح حقیقتی مجرد و تام است. غیر از عالم دنیا که در آن، روح ابزاری به نام بدن دارد، در کل مراحل حیاتش به هیچ بدنی نیاز ندارد.
وی با بیان اشکالاتی که به این تفسیر وارد است، ادامه داد: بر اساس این تفسیر، اگر کسی برای روح جنبه مادیت قائل باشد، گویا از حوزه الهی به ماتریالیسم در حال حرکت است، درحالی که قاطبه متکلمان حقیقت انسان را مادی میدانند و منکر اساسی روح هستند. حتی شیخ مفید نیز که به روح اعتقاد دارد، به تجرد تام آن قائل نیست و معتقد به حدوث زمانی، تغییر و فنا برای آن است.
رئیس قطب تعمیق باورهای دینی گفت: اشکال نخست در تعریف تجرد است؛ اگر به تعریف فلاسفه بنگرید، میبینید صرفا اوصاف سلبی درباره آن ذکر کرده و هیچ تعریف حقیقی درباره آن به کار نگرفتهاند. اشکال دیگر این است که تجرد در نظر فلاسفه نسبی است. به تجرد مثالی بنگرید، در نظر معتقدان آن مثل شیخ اشراق، چنین موجود مجردی دارای شکل است، اما امتداد و بعد ندارد. بالاخره معلوم نیست که تجرد به چه معناست. باید تعریف دقیقی از آن ارائه داد تا بتوانیم بین مجرد تام و غیر تام تمایز قائل شویم. اشکال دوم به ادله تجرد برمیگردد که فیلسوفان شش دلیل برای آن مطرح میکنند، اما همگی قابل مناقشه است.
وی افزود: اشکال سوم درباره لوازم تجرد است. ما بر این هویتشناسی فلسفی انسان آثاری بار کردهایم که نه تنها نتوانسته انسان محسوس قرآن را اثبات کند، بلکه دچار تناقض نیز هست. ضمن اینکه روح تشخص ندارد و در تجرد، حرکت ممکن نیست، روح در جدا شدن از بدن نه کمال میپذیرد و نه نقصان. به نظر فلاسفه، نفس به تبع بدن حرکت میکند، اما این اشکال دارد. اگر نفس فی ذاته حرکت ندارد، چگونه میتواند به تبع چیز دیگری حرکت کند. اشکال مهمتر درباره این نوع نگاه این است که به نظر خود فلاسفه تأثیر سافل در عالی ناممکن است. اگر بدن سافل و روح عالی است، چگونه بدن میتواند در روح تأثیر داشته باشد. اساسا ما در تفکر فلسفی، بدن را نادیده گرفته و آن را هیچ حساب کردهایم.
حجتالاسلام و المسلمین سبحانی اظهار کرد: طبق یک نگاه کلی میتوان گفت که انسانشناسی فلسفی یکی از سادهترین تفسیرهایی است که از سنت اسلامی صورت گرفته، این درحالی است که همان مقدار که متکلمان فرصت داشتند درباره نفس کار کنند، مباحثشان از نمونه فلسفی غنیتر است، لذا ناگزیریم که میراث گذشته را بازخوانی کنیم.
عضو پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با اشاره به مسئله اراده انسان به عنوان چالش دیگری که در حوزه انسانشناسی مطرح است، گفت: در نگاه فلسفی، اراده بخشی از هویت حیوان است، نه انسان و اراده فصل ممیز انسان و حیوان نیست. به نظر فلاسفه، حقیقت اراده یا از سنخ میل است یا شوق مؤکد.
وی ادامه داد: بر این اساس، اراده که میل یا شوق است، یک حالت نفسانی است و به همین دلیل، انفعال است نه فعل. در حالی که در منطق قرآنی، اراده از سنخ فعل است نه انفعال. مشکل بالاتر اینکه اگر اراده حالت نفسانی باشد، تابع نظام علیت است، به این معنی که گزینش اراده باید تحت قاعده علیت درآید که نتیجه آن جبری بودن اراده است.
حجتالاسلام و المسلمین سبحانی با بیان اشکالات حوزه اخلاقشناسی اظهار کرد: این دستگاه نمیتواند ارزش اخلاقی را توضیح دهد. نخستین پرسش در فلسفه اخلاق، تعریف خوب و بد و باید و نباید است. این در حالی است که از زمان ابن سینا تا علامه طباطبایی، نظریه خوب و بد یا باید و نباید به درستی طرح نشده است. این اشکالی است که کسانی مثل شهید مطهری و شهید صدر به آن توجه کردند. مثلا نظریه اعتباریات را ملاحظه کنید، این نظریه با همه بداعت خود، نتوانسته مفهوم حسن اخلاقی و باید اخلاقی را توضیح دهد.
عضو پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی افزود: اشکال دیگر که از جهتی به ارسطو برمیگردد، این است که این نظریه به شدت خودگرا بوده و نوعی اگوئیسم روانشناختی است و طبق آن خوب و بد به روان انسان برمیگردد. اشکال بدتر این است که این نظریه ارزشها و اصول اخلاقی- اجتماعی را نادیده میگیرد. نظریه اعتباریات که نظریه سنتی است، ارزشهای اخلاقی را تابع تمایلات انسانی میداند، یعنی من چون عشق به این موضوع دارم و مدنی بالطبع هستم، دیگران را استخدام میکنم تا به خواسته خود برسم و زمانی عدالت را میپذیرم که منافع شخصیام در خطر باشد.