به گزارش روابط عمومی دفتر تبلیغات اسلامی اصفیهان، خانم معصومه عسگری مدیر مؤسسه آموزش عالی حوزوی مجتهده امین(ره) به همراه معاونین این مؤسسه با حضور در منزل خانواده این شهید، یاد و خاطره این شهید و همه شهدای هشت سال دفاع مقدس را گرامی داشتند.
مادر بزرگوار این شهید با اشاره به تلاش های انقلابی و جهادی علی قوچانی در سال های ابتدای جنگ تحمیلی عنوان داشت: در هشت سال دفاع مقدس بیش از 12 کشور در جبهه کفر در برابر اسلام و انقلاب اسلامی ایران صف آرائی کردند.
درخواست شهید
علی بسیار تأکید داشت تا به محرومین که منظورش جانبازان موج انفجاری بود رسیدگی شود تا حقی از آن ها ضایع نشود.
تجملات مانع مناجات با خدا
ویژگی دیگر این شهید بی رغبتی به تجملات دنیا بود و همیشه می گفت تجملات و دلبستگی به دنیا مانع فهمیدن مراد و هدفمان از گفت «رَبَّنَا آتِنَا» می شود.
علی عاشق خدا بود
علی به مادرش گفته بود: مادر جان! در زیارت بقیع از خدا خواسته ام این دو متر زمینی که اوّلین منزل آخرت است، شامل من نشود، عاشق خدا بود و چیزهای دیگر در نظرش جلوه ای نداشت گفت خدا هر که را دوست دارد جسم و روحش را با هم می برد، به من گفته بود: اگر مرا دوست داری دعا کن به آن که دوست دارم برسم. و علی به آرزویش رسید و گلوله توپ او را به نور تبدیل و به خدا پیوست همان خواسته ای که مادر به او رضایت داده بود.
ازدواج
علی با اصرار پدر ازدواج می کند و همسر وی می پذیرد آن گونه که علی می خواهد بی رغبت به دنیا و تجملات بااوزندگی کند ومانع وی برای رفتن به جبهه نشود.
یک روز همسر علی آشفته پیش من آمد و گفت: در خواب دیدم در یک اتاق در آسمان که اطرافش آیه های قرآن تزئین شده بود علی به من گفت: باید بروم آن جا گفتم: من راهم با خودت ببر گفت: نمی شود ما بسیجی ها باید برویم و گرنه خورشید و ماه خاموش می شود.
خبر شهادت
با منزل ما تماس گرفتند و گفتند اگر مقدور است برای کمک به مجروحین شیمیایی به بروبم، صحنه بسیار درد آوری بود، درحین کار متوجه شدم صحبت از شهادت یکی از فرماندهان جنگ است گفتم: آیا حاج حسین خرازی شهید شده گفتند: خیر یکی از همرزمان ایشان همان جا متوجه شهادت حاج علی شدم اما برای آن که در تلاشم سستی و خللی وارد نشود به روی خودم نیاوردم و به امدادرسانی ام ادامه دادم. در راه بازگشت به منزل دیدم محله و کوچه مان شلوغ است، و بقیه نیز از این موضوع مطلع شده اند.
خواب علی
شبی در خواب دیدم در می زنند، در را باز کرد و دیدم پسرم علی است، با چهره ای بسیار نورانی و زیبا، دستم را گرفت و با هم رفتیم وارد کوچه شدیم، باغی دیدم که درختان، نسیم و زیباییش قابل وصف نبود. گفتم: اینجا کجاست؟ گفت: اینجا باغی است به نام شهدا. چند قدمی در باغ قدم زدیم، تخت هایی مملو از انواع میوه ها و زیبایی وصف ناپذیر. اینجا استراحتگاه بچه هاست. به من گفت: یادت هست لحظه آخر چی از شما خواستم؟ گفته بودم: مرا چقدر دوست داری دعا کن من به آنچه دوست دارم برسم الان هم رسیدم.
علی درباره لحظه شهادتش گفت: من اصلا متوجه نشدم تا چشم باز کردم دیدم شهدا آمده اند استقبالم اینجا بودم و دلم آرام گرفت.
درخواست شهید خرازی از مادر شهید
در یکی از روزها شهید حسین خزاری پس از شهادت علی به خانه ما آمد و گفت: می گویند دعای مادر مستجاب است، دعا کن فقط تیر به قلبم بخورد و شهید شوم و صورتم متلاشی نشود، مادرم طاقت ندارد و همان هم شد و حاج حسین هم به آرزویش رسید.
دیدار با امام خمینی(ره)
به همراه فرماندهان رفته بودند محضر امام(ره) نقشه را جلوی ایشان گذاشتیم گفتیم: کجا بجنگیم دست گذاشتند روی فاو در همین لحظه نخست وزیر وقت رسید و کاغذی به امام(ره) داد امام(ره) اخم هایش را درهم کشید و به او گفت: ببین مثل این بسیجی ها و مانند من طلبه خدمت کن چرا همه اش می گی استعفا، استعفا … .
مادر شهید در حال بیان خاطراتی از شهید
تصویری از رؤیای صادقه مادر شهید درباره جایگاه شهید در بهشت
همراهی حجت الاسلام امین حقیقت نژاد، مدیر مؤسسه خطابه امیر بیان شعبه اصفهان در این دیدار
آخرین عکس گرفته شده از شهید
حضور مسوولین مؤسسه آموزش عالی مجتهده امین(ره) در منزل شهید
بیان خاطرات توسط مادر شهید
بخشی از وصیت نامه شهید
وصال شهید حاج حسین خرازی به آرزویش
پدر شهیدان خرازی و قوچانی