در دوره امام هادي (عليه السلام) وضعيت سياسي خلفاي بني عباس به خصوص با قيامهاي علويون رو به افول بود و سختگيري هاي خلفاء بر امامان معصوم (عليهم السلام) به ويژه امام هادي (عليه السلام) تشديد شده بنابراين حضرت براي ارتباط با شيعيان شبكه ارتباطي وكالت را بنيانگزاري فرمودند كه به وسيله اين شبكه حضرت با شيعيان در اقصي نقاط جهان اسلام ارتباط برقرار كردند.
وجود اين ارتباطات از ديد دشمنان مخفي نبود. بنابراين حضرت را بالإجبار به سامرا آورده و در آنجا تحت نظارت قرار دادند.
يكي از مهمترين قسمت هاي زندگي امام هادي (عليه السلام) نقش امام در روشنگري و تبيين تفكراتي بود كه در آن زمان بر جامعه اسلامي هجوم آورده بود و اختلافات شديدي كه در جامعه علمي مسلمانان ايجاد شده و خلفاي بني عباس هم به اين اختلافات دامن مي زدند .
در عصر امام هادي (عليه السلام) مكاتب عقيدتي متعددي همچون معتزله و اشاعره رواج يافته و آراء و نظريات كلامي فراواني در جامعه اسلامي به وجود آمده بود و مباحثي مثل جبر، تفويض، امكان يا عدم امكان رؤيت خدا، جسميت خدا شيوع پيدا كرده و حتي در جوامع شيعي نيز رسوخ كرده بود. از اينرو هدايت و رهبري فكري شيعيان را از سوي امام شدت مي بخشيد. حضرت طي مناظرات و مكاتبات خود به ابطال نظريات باطل همچون جبرگرايي و جسميت خدا و … پرداختند و جلوه هاي عظمت علمي خود را نشان دادند.
پيرامون موضوعات كلامي روايات زيادي از امام هادي (عليه السلام) نقل شده است كه برتري مباني اعتقادي شيعه را به روشني ثابت مي كند. به عنوان نمونه مي توان از نامه مفصل امام (عليه السلام) ياد كرد كه در پاسخ سؤال مردم اهواز درباره موضوع جبر و تفويض نگاشته و نظريه درست خود را كه نه جبر است و نه تفويض ارائه كرده اند كه علاقمندان مي توانند در اين زمينه به كتاب تحف العقول مراجعه نمايند.
يكي ديگر از فعاليت هاي علمي و كلامي امام هادي (عليه السلام) مبارزه حضرت با غلات بوده است. اين ها گروه باطل و منحرفي بودند كه خود را شيعه وانمود مي كردند، درباره امام (عليه السلام) غلو كرده و براي امام (عليه السلام) مقام الوهيت قائل مي شدند و گاهي براي خود منصبي قائل و آنرا منصوب از طرف امام (عليه السلام) قلمداد مي كردند. البته ريشه هاي انحرافي غلو نيز نياز به بررسي زيادي دارد اما شايد بتوان گفت ريشه آن امور زير بوده است :
1. كرامت ها و امور خارق العاده اي كه از امام (عليه السلام) مشاهده مي شد. اين گروه قادر به توجيه و تحليل اين مسائل نبودند و نيز به خاطر عدم ظرفيت براي امام (عليه السلام )الوهيت قائل مي شدند.
2. اين گروه منحرف (غلات) مي خواستند قيود و ضوابط اسلامي را زير پا گذاشته و طبق اميال و هوس هاي خود رفتار كنند. از اينرو تمام محرمات اسلامي را حلال مي شمردند.
3. چشم طمع به اموال مردم دوخته بودند و مي خواستند وجوهي را كه شيعيان به ائمه (عليهم السلام) مي پرداختند را به چنگ آورند.
سران اين گروه خطرناك و گمراه كننده در زمان امام هادي (عليه السلام) افراد زير بودند:
1. علي بن حسكه قمر 2. قاسم يقطيني 3. حسن بن محمد بن باباي قمي 4. محمدبن نُصيرفهري 5. فارس حاتم
علي بن حسكه :
امام هادي (عليه السلام) را خدا و خالق و مدبر جهان هستي مي دانست، خود را نيز نبي و فرستاده از جانب امام هادي براي هدايت مردم معرفي مي كرد. هيچ كدام از فرائض اسلامي از قبيل زكات، حج، و روزه را واجب نمي دانست.
يا محمدبن نُصير فهري مي گفت:
* امام هادي عليه السلام خالق و پروردگار جهان است .
* ازدواج با محارم از قبيل مادر، دختر و خواهر جايز است .
* لواط جايز و يكي از راه هاي إعمال شهوت است كه خداوند آن را حرام نكرده است .
* ارواح مردگان در كالبد آيندگان حلول مي كنند .
امام (عليه السلام) در پاسخ به سؤال يكي از شيعيان درباره ابن حسكه و عقايد باطل او نوشت: «ابن حسكه – كه لعنت خداوند بر او باد – دروغ گفته است، من او را از دوستان و پيروان خود نمي دانم، او را چه شده است؟ خدا لعنتش كند! سوگند به خدا، پروردگار محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و پيامبران پيش از او را جز به آيين يكتا پرستي و امر به نماز و زكات و حج و ولايت نفرستاده است و محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) جز به سوي خداي يكتاي بي همتا دعوت نكرده است. ما جانشينان او نيز بندگان خدائيم و به او شرك نمي ورزيم. اگر او را اطاعت كنيم مشمول رحمت او خواهيم بود و چنانچه از فرمانش سرپيچي نمائيم، گرفتار كيفرش خواهيم شد. ما بر خدا حجتي نداريم بلكه خداست كه بر ما و تمامي آفريده هايش حجت دارد. من از كسي كه چنين سخناني مي گويد و از چنين گفتاري به خدا پناه مي برم، شما نيز از او دوري گزينيد و آنان را در سختي و فشار قرار دهيد و چنانچه به يكي از آنها دسترسي پيدا كرديد، سرش را با سنگ بشكنيد» .
امام(عليه السلام) در ضمن نامه اي به عبيدي از فهري و ابن باباي قمي نيز بيزاري جسته درباره آن دو نوشته است : «من از محمد بن نصير فهري و حسن بن محمد بن باباي قمي بيزاري مي جويم و تو و تمام شيعيان را از فتنه او برحذر مي دارم و آنان را لعن مي كنم. اين دو تن مال مردم را به نام ما مي خورند و فتنه انگيز و مزاحمند. خداوند آنان را عذاب كند و گرفتار فتنه سازد. ابن بابا گمان برده من او را به نبوت برانگيخته و او باب من است! خدا او را لعنت كند! شيطان بر او مسلط شده و او را گمراه ساخته است. اگر توانستي سر او را با سنگ بشكن! او مرا آزار داده است، خداوند او را در دنيا و آخرت معذّب سازد».
فتنه خلق قرآن
يكي از داغترين جريان هاي فكري و عقيدتي كه در آن خونريزي ها شد و بازار تكفير رواج بسياري پيدا كرد، كشمكش هاي شديد بر سر مخلوق بودن يا مخلوق نبودن قرآن بود كه اين اتفاق در زمان امام هادي (عليه السلام) افتاد. در اين زمان معتزله كه عقل گراي افراطي بودند و در مسائل عقيدتي كنكاش عقلي بيش از حدي مي كردند، مسأله مخلوق بودن قرآن را مطرح و در مقابل گروه اشاعره و اهل حديث كه قرآن را قديم مي دانستند صف آرايي مي كردند و درگيري شديدي بين اين دو پيش آمده بود. به گفته اهل تحقيق سخن پيرامون مخلوق بودن قرآن از اواخر بني اميه آغاز گرديد و اولين كسي كه اين موضوع را مطرح كرد جعد بن درهم معلم مروان حمار آخرين خليفه اموي بود. او اين مكر را از ابان بن سمعان و ابان نيز از طالوت بن اعصم يهودي فرا گرفته بود.
جعد پس از طرح اين سخن مورد تعقيب قرار گرفت و به كوفه فرار كرد و در آنجا نيز اين نظر را به جهم بن صفوان ترمذي منتقل كرد. سپس اين نظريه توسط بِشر مَريسي كه گفته مي شود يهودي تبار بوده مطرح و دنبال شد و مدت چهل سال به ترويج مخلوق بودن قرآن پرداخت و چون شنيد هارون سخنان او را شنيده و وي را تهديد به مرگ كرده متواري شد و اين تا زمان مأمون ادامه پيدا كرد و مأمون كه گرايشات اعتزالي داشت، از مخلوق بودن قرآن جانبداري كرد. پس از رسيدن به قدرت از تفكر مخلوق بودن قرآن جانبداري و در سال 218 قمري در فرماني به اسحاق بن ابراهيم حاكم بغداد دستور داد تمام قضات و شهود و محدثان و مقامات دولتي تفتيش عقايد شوند و هر كس به مخلوق بودن قرآن عقيده نداشت از كار بركنار شود . در تاريخ اين قضيه به عنوان محنۀ القرآن مشهور شد .
در هر حال سختگيري دولت عباسي به اوج خود رسيد . احمد بن حنبل تازيانه خورد . احمد بن نصر خزاعي به قتل رسيد . يوسف بن يحيي بريطي شاگرد شافعي شكنجه شد . اين قضيه تا زمان متوكل عباسي ادامه پيدا كرد. وي جانب اهل حديث را گرفت و تا حدي آتش جنگ عقيدتي بين اشاعره و اعتزال فروكش كرد، اما به اتمام نرسيد .
امام (عليه السلام) سكوت در برابر بحث و جدال فكري را ناروا شمرده، انديشه درست را مشخص كردند و با تبيين موضع اصولي و هدايتگرانه خود مسلمانان را از وارد شدن در چنين بحث و جدال بيهوده اي بر حذر داشتند.
ريان بن صلت وقتي از حضرت عليه السلام درباره قرآن سؤال كرد حضرت فرمودند: «قرآن كلام خداست، همين! در اين باره بيش از اين بحث نكيند كه گمراه مي شويد» .
سخني كه در اين زمينه از امام هادي (عليه السلام) نقل شده نسبتاً گسترده و روشن است، امام در پاسخ يكي از شيعيان بغداد چنين نوشت: «بسم الله الرحمن الرحيم خداوند ما و تو را از دچار شدن به اين فتنه حفظ كند كه در اين صورت بزرگترين نعمت را بر ما ارزاني داشته است وگرنه هلاكت و گمراهي است. به نظر ما بحث و جدال درباره قرآن (كه مخلوق است يا قديم) بدعتي است كه سؤال كننده و جواب دهنده در آن شريكند، زيرا پرسش كننده دنبال چيزي است كه سزاوار او نيست و پاسخ دهنده نيز براي موضوعي بي جهت خود را به زحمت و مشقت مي افكند كه در توان او نمي باشد. خالق جز خدا نيست و همه غير از او مخلوقند، قرآن نيز كلام خداست، از پيش خود اسمي براي آن قرار مده كه از گمراهان خواهي گشت. خداوند ما و تو را از مصاديق كلام خود قرار دهد كه مي فرمايد : متقين كساني هستند كه در نهان از خداي خويش مي ترسند و از روز جزا بيمناكند» .
اين موضع گيري امام (عليه السلام) باعث شد كه شيعيان از اين درگيري ها به دور باشند و گرفتار اين بدعت و گمراهي نشوند.
تهيه كننده :حجت الاسلام والمسلين عليرضا فاتحي
رئيس مركز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني اصفهان