عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

نقد بومي‌سازي علوم انساني، روحانيت و روشنفكران و وضعيت دفتر تبليغات اسلامي در گفت‌وگو با دكتر احمد واعظي

پژوهشگر و محقق فعالي كه تحصيلات حوزوي را در سال 1359 در قم آغاز كرد، هم اكنون در حوزه نظريه پردازي از چهره هاي شاخص حوزه و دانشگاه محسوب مي شود. از تحولات حوزه در سي سال گذشته به خوبي آگاه است و نقدهاي به جا و دقيقي به روند گذشته و كنوني حوزه و روحانيت دارد.

او 6 سال اصول فقه شامل تقرير مباحث شهيد سيد محمد باقر صدر را با آيت الله صادق لاريجانى خوانده است. شاگر فلسفه استادان برجسته اي چون آيت الله حسن‌زاده آملى و آيت الله جوادى آملى بوده و درس خارج فقه و اصول را در محضر حضرات آيات عظام وحيد خراسانى (69- 65)، شيخ جواد تبريزي(72-65) و سيد كاظم حائرى گذرانده است. حجت الاسلام و المسلمين دكتر احمد واعظي در سال 1366 استاد دپارتمان شرق شناسي دانشگاه كمبريج بوده است و به تدريس هرمنوتيك و انديشه سياسى پرداخته است. كتاب هاي «درآمدي بر هرمنوتيك» ، «جامعه ديني – جامعه مدني» و ” نظريه هاي عدالت” از جمله آثار اوست. دكتر احمد واعظي پيش از اين در مناصبي همچون “معاونت پژوهشي مركز مديريت حوزه علميه قم”، “رياست دانشگاه باقرالعلوم(ع) قم” فعاليت داشته است.
او دعوت ما را پذيرفت و به دفتر خبرانلاين آمد تا درباره عملكرد دفتر تبليغات اسلامي و برنامه هاي آينده و تحولات حوزه به گفت وگو بنشينيم. گفت وگوي ما را با رئيس دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم مي خوا نيد.
آيا اين انتقاد را مي‌پذيريد كه دهه 80 دوره افول دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم بوده است؟
با اين تصور به هيچ وجه موافق نيستم. از قضا در دهه هشتاد دفتر تبليغات رشد قابل توجهي داشته است. پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي و دانشگاه با‌قر‌العلوم(ع) در اين دهه تأسيس و تثبيت شدند و ديگر فعاليت‌هاي فرهنگي بخش‌هاي ديگر دفتر نيز پيشرفت قابل قبولي داشته است. آنچه شايد در ذهن شما باعث اين تحليل شده است عدم يكه‌تازي دفتر تبليغات در عرصه نو‌آوري و نو‌انديشي ديني در اين دهه بوده است. واقعيت آن است كه در دهه شصت و هفتاد پيشتازي دفتر تبليغات در عرصه محتواي نوپديد فرهنگي و پژوهشي حوزوي و ديني كاملاً محسوس و در موارد متعددي بدون رقيب بوده است اما اتفاق مباركي كه در دهه هشتاد به وقوع پيوست با‌لندگي و رشد ديگر مؤسسات و نهاد‌هاي حوزوي است. رشد و شكوفايي برخي از اين نهاد‌ها و مؤسسات حوزوي، منحصر به‌فرد بودن و يكه‌تازي دفتر تبليغات در برخي زمينه‌ها را كنار زد نه آنكه دفتر تبليغات افول و كم‌فروغي داشته است. در همين دهه هشتاد است كه رهبري معظم انقلاب دفتر تبليغات را به عنوان نماد روشنفكري حوزه معرفي مي‌كنند.
تلقي شما از اين تعبير رهبري چيست؟
به گمان بنده مراد ايشان اين است كه يكي از شاخص‌ها و مؤلفه‌هاي حوزه علميه مطلوب، روشن‌بيني و روشنفكري و درك عميق نياز‌هاي زمانه و واكنش در‌خور به اين نياز‌هاي نو شونده است. نو‌آوري، افق‌گشايي، آزاد‌انديشي و جرأت نقد داشتن در عين حفظ اصالت‌هاي حوزوي و پايبندي به اصول، مباني و ارزش‌هاي اصيل اسلامي از مقدمات روشنفكري حوزوي است و در نگاه ايشان دفتر تبليغات اسلامي نهادي است كه در اين مقولات پيشگام و پيشرو بوده است، لذا نماد روشنفكري حوزوي است.
مهم‌ترين دغدغه‌هاي شما براي دهه 90 دفتر تبليغات اسلامي چيست؟
حركت دادن حوزه‌هاي علميه به سمت حوزه مطلوب رسالت اصلي همه نهاد‌هاي حوزوي از جمله دفتر تبليغات است، بنابراين دفتر تبليغات در بهترين حالت، تنها يكي از موتور‌هاي حركت به سوي حوزه مطلوب است و نبايد همه اميد‌ها و انتظارات بحق از حوزه‌هاي علميه را از دفتر تبليغات توقع داشت. به گمان من ايفاي نقش فعال و كار‌ساز دفتر تبليغات در دهه 90 مرهون چند امر است؛ نخست درك مزيت‌هاي نسبي دفتر تبليغات و ظرفيت‌هايي كه طي سه دهه در عرصه آموزش و پژوهش و تبليغ و فرهنگ‌سازي ديني در اين نهاد به وجود آمده است، در گام دوم لازم است مأموريت‌هاي مشخص اين دفتر در اين دهه تعريف و ترسيم شود و در گام سوم فعاليت‌هاي متناسب با اين مأموريت‌ها تعيين و مشخص شود. دغدغه من افزون بر طي اين مراحل تلاش جهت حفظ و گسترش روحيه نوگرايي، آزاد‌انديشي، شجاعت علمي در عين تعهد به ارزش‌هاي اسلامي و آرماني‌هاي انقلاب اسلامي است.
يعني شما حوزه را متأثر از حركت‌هاي دفتر تبليغات مي‌دانيد؟
بدون‌شك يكي از اجزاي مهم تأثير‌گذار بر كلان حوزه‌هاي علميه، نهاد دفتر تبليغات اسلامي است، گرچه اين تأثير‌گذاري در مقاطعي از اين سه دهه تأسيس فراز و فرود داشته است.
درون حوزه كار‌هاي بسيار مفيدي انجام مي‌شود اما بيرون حوزه چه در جمع جهاني چه مجامع اسلامي و چه بين عامه مردم روحانيت آسيب‌ديده، چقدر اين را قبول داريد؟ و دلايل آن را چه مي‌دانيد؟ با اينكه روحانيت در چه حوزه‌اي موفق بوده؟
به نظر بنده موفقيت امري نسبي است. بستگي دارد شما در شاخص‌گذاري چه سطح انتظاري داريد. يك وقت حوزه را با زمان پيش از انقلاب مقايسه مي‌كنيد، مي‌بينيد كه بسيار پيشرفت كرده، در حوزه‌هاي مختلفي كه حتي آن وقت نبوده است. در برخي از حوزه‌هاي علوم‌انساني توليدات حوزه قابل توجه است با وجود اينكه نيروي حوزوي در دانشگاه بسيار كم است. اين پيشرفت است.
اما چنانچه مبناي اين قضاوت حد انتظارات باشد و باتوجه به امكاناتي كه در حوزه بسيج شده و فضاي آزادي كه وجود دارد بحث فرق مي‌كند. از طرفي عرصه علمي يك ساحت است كه به نظرم نسبت به گذشته بسيار پيشرفت دارد. حالا در عرصه مديريت، ما يك نظام ديني تعريف كرديم كه با مديريت حوزه‌هاي مختلف گره خورده و موفقيت اين نظام ديني اين است كه حوزه بتواند مديران خوبي را براي عرصه‌هاي مختلف تربيت كند كه در اين عرصه به نظرم حوزه موفق نبوده و گام جدي در مسئله تربيت نيروي‌انساني براي عرصه‌هاي مديريتي كشور كه به روحانيت مربوط مي‌شود را برنداشته يعني اقدام سيستماتيك نكرده است، وگرنه تك ستاره‌هايي با استعداد ذاتي خودشان بوده‌اند كه در عرصه‌هاي مديريتي درخشيده‌اند.
خب ببينيد ما شوراي نگهبان و مجلس و… داريم پس بايد روحانيتي براي عرصه سياسي تربيت كنيم چون يكي از آسيب‌هاي حوزه سياسي اين است كه نسل‌ها نتوانند جايگزين هم شوند يعني نسل اول انقلاب بتواند نسل‌هاي بعدي را تربيت كند كه كار جدي سيستماتيك در اين زمينه تا جايي كه من مي‌دانم در حوزه صورت نمي‌گيرد كه اين ضعف است. نظام اسلامي ما با حوزه و بار بخشي از آن با نيروي انساني حوزه است كه بايد در زمينه‌هاي مختلف پاسخگو باشد.
عرصه تعامل با مردم و تبليغ دين پيچيده است. وقتي روحانيت با سياست گره مي‌خورد به طور طبيعي از نارسايي‌ها و ضعف‌ها حجمي از نارضايتي‌ها ايجاد مي‌شود كه مستقيم به روحانيت ارتباط ندارد و روحانيت مسئول و مسبب آنها نيست.
بله اينجا در مقايسه با قبل از انقلاب بايد بگوييم كه كمي حركت روحانيت شكسته شده، يعني قبل از انقلاب چون رو‌حانيت در موضع اپوزيسيون و اعتراض به وضع موجود بود و هيچ مسئوليتي هم به لحاظ اقتصادي و سياسي متوجه روحانيت نبود. طبيعي است كه نارسايي‌هاي جامعه متوجه آنها نباشد ولي الان هست. يعني ما آمده‌ايم در مصدر امور قرار گرفته‌ايم و روحانيت با سياست در آميخته و وارث وضعيتي شده كه همان ضعف‌ها بوده و بخشي هم اضافه شده كه طبعاً اعتراضات بيشتر مي‌شود.
يك شعر عربي هست كه مي‌گويد كسي كه در مصدر امور مي‌نشيند عده‌اي با او مخالف مي‌شوند تازه در صورتي كه آدم عادلي باشد.
پس قدري از اين اعتراض‌ها طبيعي است و قدري هم برمي‌گردد به ضعف عملكرد در برخي از مديران و روحانيت كه خوب امتحان پس ندادند. يك علتي هم كه عده‌اي از اصل مخالف حكومت ديني هستند اين است كه مي‌گويند احترام به هم مي‌خورد كه پيش از انقلاب هم در مقابل حركت‌هاي سياسي روحانيت خيلي مطرح مي‌شد كه البته پاسخي هم وجود داشت كه مگر روحانيت آمده كه در دنيا احترام خودش را حفظ كند مثل اينكه به پيامبري بگويند جلوي مستكبران قرار نگير كه تو را هتك‌حرمت نكنند.
پس اين بحث درگير شدن روحانيت در سياست و مديريت تبعاتي هم دارد كه بحث مفصلي مي‌طلبد و هزينه‌هايي هم بايد روحانيت به طور طبيعي بدهد كه فقط نبايد هزينه‌ها را مضاعف كند. اموري مثل فاصله گرفتن از مردم و مردمي نبودن از مصاديق هزينه‌هاي مضاعف است.
شما به عنوان يك روحاني روشنفكر در رويارويي با روشنفكران، موفقيت روحانيت را چگونه مي‌دانيد؟
از نظر كميت تعامل با روشنفكران، حوزه نسبت به گذشته پيشرفت داشته، يعني در گذشته معدودي از چهره‌هاي حوزوي نظير مطهري و بهشتي با فضاي روشنفكري جامعه تماس داشتند الان به لحاظ سطح تماس حوزه بسيار پيشرفت كرده و تعداد بيشتري از روحانيت هستند كه بتوانند در اين محيط‌‌ها حضور داشته و مباحثه كنند. اما به لحاظ كيفي، برخي اظهار‌نظر مي‌كنند كه تمام كار‌هايي كه الان مي‌شود در مقابل كار‌هاي امثال شهيد مطهري چيزي نيست و كار آنها عمق بيشتري داشته.
من فكر مي‌كنم اين اظهار‌نظر‌ها خيلي براساس كارشناسي و منصفانه نيست. اساساً بنده اعتقادم اين است كه سطح مسائل كه الان مطرح است هم به لحاظ كمي و هم كيفي با قبل از انقلاب قابل مقايسه نيست. مثلاً الان كسي بخواهد مسائلي مثل فلسفه اخلاق و فلسفه سياسي و هرمنوتيك را در حوزه مطرح كند، بحث‌هايي كه در اين حوزه‌ها الان مطرح است به لحاظ عمق ادبياتي كه توليد شده و سطح دانشي كه بالا رفته و مباحثه‌اي كه در جامعه نخبگان شكل گرفته را با قبل از انقلاب مقايسه كنيد.
به طور مثال براي مقايسه همين بحث‌هاي ماهيت علم و ماهيت علوم‌انساني را در آن موقع ببينيد كه مرحوم مطهري با چه حجم از مباحث هرمنوتيك يا فلسفه سياسي مواجه بوده و الان اگر كسي بخواهد به عنوان عالم ديني در اين حوزه حرف بزند با حجم وسيعي از پرسش‌هاي عميق و ادبيات محتوايي عميق توليد شده در كشور مواجه است. يعني دانش فلسفي افرادي كه قبل از انقلاب در حوزه فلسفه غرب حرف مي‌زدند محدود به چند كتاب سير حكمت در اروپا و كتاب‌هاي ترجمه منوچهر بزرگمهر و چند ترجمه از فلسفه ماركسيست بود. اما در اين 30 ساله در شاخه‌هاي مختلف فلسفه چقدر ادبيات توليد شده، چقدر ترجمه شده و بحث جديد در جامعه ما آمده است چون حجم و دامنه گسترده شده الان نمي‌توانيم افرادي پيدا كنيم كه در همه حوزه‌ها مسلط باشند، اما وقتي دايره بحث‌ها محدود بود يك تك ستاره‌هايي مي‌توانستند در تمام حوزه‌ها بدرخشند و حرف بزنند مثل مرحوم مطهري، اما الان كسي بخواهد مطهري‌وار يعني به عمق و دقت مرحوم مطهري در همه حوزه‌ها باشد، نمي‌شود. در گذشته هم كسي مثل بوعلي در همه زمينه‌ها ذوالفنون مي‌شد اما الان كجا كسي مي‌تواند متخصص در همه امور باشد؟ پس شرايط با قبل از انقلاب فرق مي‌كند هرچند مي‌گويم كه افرادي مانند مطهري و علامه طباطبايي اعجوبه بودند و جايگاه آنها محفوظ است.
اگر بخواهيم شاخص تأثير‌گذاري در حال را ببينيم، بياييم 16 مجله دفتر تبليغات را در يك كفه ترازو بگذاريم و مجله‌اي مانند شهروند يا مهر‌نامه را در كفه ديگر بگذاريم، چرا بين نخبگان و حتي حوزه اثر‌گذاري اين دو مجله بيشتر است؟
من اين ضعف را مي‌پذيرم كه نه فقط در اين زمينه كلاً در منشورات ديني در توليد محتواي مناسب و جذاب و حتي توزيع مشكل داريم. اولاً ما گاه به لحاظ ادبيات نگارش و سليقه عرضه گاهي وقت‌ها عقب مي‌افتيم. از ذائقه جامعه مخصوصاً نخبگان، دوم اينكه چيزي را هم كه توليد مي‌كنيم، نمي‌توانيم توزيع كنيم و به دست مخاطب برسانيم. البته عناصري كه موجب جذابيت كار در فضاي نخبگان مي‌شود، بپذيريد كه در توليدش در فضاي حوزه محذور‌هايي وجود دارد. يعني تنگ‌نظري‌هايي در حوزه هست. يادم مي‌آيد سال 86 عده‌اي از فضلاي حوزه در حضور رهبري صحبت مي‌كرديم، يكي از حرف‌هايي كه بنده زدم بحث آزاد‌انديشي بود كه متأسفانه در حوزه آستانه تحمل بسيار پاييني دارد.
گاهي هم ديده مي‌شود كه مجله‌اي چند شماره خوب كار مي‌كند و يك بار كه در سطري يا قسمتي به مذاق عده‌اي خوش نمي‌آيد فشار‌هاي مختلفي برايش ايجاد مي‌شود.
البته اصل اشكال شما را مي‌‌پذيرم كه قسمتي برمي‌گردد به نيروي انساني و توليد‌كننده كه بايد بپذيريم در عرصه‌هاي نوين كه حوزه نوپاست، كمبود است. حوزه‌اي كه تازه بعد از انقلاب از لاك بحث‌هاي سنتي بيرون آمده در اين 30 سال هم سعي كرده نيروي انساني تربيت كند هم فضا را بشكند. شما مي‌دانيد كه تا قبل از انقلاب فلسفه گفتن در حوزه محدوديت داشته كه تازه بعد از انقلاب فلسفه جزو درس‌هاي رسمي حوزه قرار گرفته آن هم با احتياط.  براي همين باتوجه به همه شرايط و موقعيت‌ها نگاه بنده خوشبينانه است و نمره ردي به حوزه نمي‌دهم. زير‌ساخت‌هاي خوبي صورت گرفته، اما خوب اينكه ما هميشه طلبكار خودمان باشيم و هميشه خود را در موضع اتهام ببينيم از مقدمات پيشرفت است.
حضرتعالي تمركز مطالعاتي‌تان در حوزه فلسفه سياسي است، هم حكومت اسلامي تأليف كرديد هم نظريه عدالت، سؤالم اين است كه چون حكومت ما حكومت اسلامي است آيا هر وسيله‌اي براي رسيدن به اين هدف توجيه مي‌شود و ثواب است؟
حجت ما در اين مسائل سيره پيامبر و امير‌المؤمنين است كه بايد خيلي براي ما گويا باشد. عقيده شخصي بنده اين است كه ما داراي يك نظام اسلامي، ايماني و اخلاقي هستيم، يعني بايد باشيم. بايد در آينده تاريخ هم كه درباره ما قضاوت مي‌كنند اين را بايد به عنوان يك نظام اخلاقي، اسلامي كه مقيد بوده است به اين امور بشناسند. اگر مسئله حفظ و بسط قدرت در هر شكل در سطوح مختلف جامعه سياسي ما بخواهد سنت شود دقيقاً تداعي‌كننده نزاع امير‌المؤمنين و معاويه است. تفاوت در چه بود؟ در اين كه اگر ملك و ملكوت را در دست امير‌المؤمنين مي‌گذاشتند كه به يك موجود كوچك در اين عالم ظلم كند اين كار را نمي‌كرد يا اينكه مقابل دشمنش امير‌المؤمنين چقدر جانب اخلاق و ضوابط اسلامي را رعايت مي‌كند. ايشان در فضايي كه فريب و عوام‌فريبي و حقه‌بازي زيركي محسوب مي‌شد با نفي اين مبنا و تأكيد بر لزوم رعايت تقوا و اخلاق اسلامي مي‌فرمايد: «اگر نبود مسئله لزوم تقوا ورزيدن، من زيرك‌ترين انسان‌ها بودم.» و وقتي براي رسيدن به قدرت سر عثمان پله مي‌شود و فشار مردم هست امير‌المؤمنين نمي‌پذيرد.
به هر جهت چيزي كه بايد از ما بر تارك تاريخ بدرخشد وجوه اخلاقي – ايماني ماست. لهذا بنده معتقدم كه روحانيت در درجه اول و در درجه بعد نخبگان سياسي ما مراقب اين جنبه از انقلاب باشند و يكي از نگراني‌ها در جنبه‌هاي انتخابي كشور مثل مجلس و رياست جمهوري است كه خيلي بايد مراقب باشيم و سازوكاري بينديشيم و دائماً رصد كنيم كه اتفاقي كه در غرب افتاده در اينجا نيفتد كه كانون‌هاي قدرت و ثروت بخواهند مسائل را رقم بزنند كه يكي از حساسيت‌هاي رهبري هم همين است كه قوه مجريه بيايد مداخله كند در مجلس. نمي‌شود ادعا كنيم كه نظام اسلامي داريم و مردم‌سالاري ما ديني است و متفاوت با دموكراسي‌هاي غربي است اما در عمل افراد بخواهند با عوام‌فريبي، بد‌اخلاقي سياسي، زير پا نهادن ارزش‌هاي اسلامي و توهين و افترا‌هاي بي‌اساس به افراد به قدرت برسند و مناصب سياسي اجرايي و تقنيني را به دست بگيرند.
بحث اسلام و علوم‌انساني از جانب مقام معظم رهبري مطرح و حرف‌هاي زيادي بعد از آن زده شد. آيا تغيير و تحول در علوم‌انساني آن‌قدر ساده‌انگارانه است يا واقعاً نياز به انقلابي دارد و سال‌ها مطالعه و چالش و تحقيق؟
اين بحث زواياي متعددي دارد. بحث علم كه نظريه‌پردازي و توليد محتواست، خُم رنگرزي، نيست، با بخشنامه و… كه درست نمي‌شود. ما با امور شكلي مثل بخشنامه مي‌توانيم از رشد سرطاني علوم‌انساني در كشور جلوگيري كنيم. ما الان برنامه‌ريزي جامعه آموزش نداريم. يعني متناسب با نياز كشور دانشجو نمي‌گيريم كه با كار كارشناسي ببينيم در هر رشته چقدر دانشجو نياز داريم و براساس آن برنامه‌ريزي كنيم و براساس آن مجوز تأسيس رشته بدهيم. اصلاً اين‌طوري نيست و با حجم بالاي دانشجوي علوم‌انساني روبه‌رو مي‌شويم. حالا اين كار‌ها را ممكن است با بخشنامه درست كنيم و توقفي ايجاد كنيم و دانشگاه‌هايي كه خروجي ضعيف و پايان‌نامه‌هاي ضعيف دارند، بررسي كنيم و به هر جايي مجوز دكترا ندهيم.
اما اقدام عملي در زمينه محتوا به هيچ وجه بخشنامه‌اي نيست و كار جدي مي‌خواهد. اين تهيه متون درسي مناسب تازه سبك‌ترين قدم آن است. كار سنگين‌تر اين است كه در حوزه‌هاي مختلف علوم‌انساني نظريه‌پردازي كنيم كه مقدمه آن نقد است.
يعني اول بايد به نقد علوم‌انساني موجود بپردازيم و بگوييم كه با آن چه مشكلي داريم؟ و جامعه علمي ما در سطوح دانشگاهي و حوزوي به ضعف‌هاي علوم‌انساني موجود واقف بشوند كه اين وقوف الان حاصل نشده، الان حجم بسياري از اساتيد مشكلي با علوم‌انساني موجود ندارند و بومي‌سازي و… را نمي‌فهمند كه اين هم با بخشنامه و… نمي‌شود درست شود، اينها مباحثه مي‌خواهد در جامعه علمي ما كه به جاي انفعال برابر علوم‌انساني غرب نياز به تحليل جدي دارد كه ببينيم مشكل چيست؟
در گام اول بايد به جامعه علمي خودمان بقبولانيم با منطق و با استدلال كه اين علوم‌انساني موجود مشكلاتي دارد. اگر اين اتفاق نيفتد با اين عده‌اي كه به شكل گلخانه‌اي كار صورت دهند اتفاقي نمي‌افتد. آن اتفاق وقتي مي‌افتد كه جامعه علمي ما به سمت اين مسئله حركت كند.
گام بعدي اين است كه ما به شكل جرياني مسير علوم‌انساني كشور را به سمت بومي‌سازي سوق دهيم. علوم‌انساني غرب براي چه به وجود آمد؟ براي حل مسائل خودشان در جامعه در سياست و فرهنگ و… نظريه‌پردازي كردند براي ارائه راه‌حل براي مشكلات جامعه خودشان. حرف‌ ما هم اين است كه ما هم بايد با توجه به باور‌ها، داشته‌ها و ارزش‌هاي فرهنگي حاكم بر جامعه و روحيات و واقعيات حاكم بر جامعه خودمان راه‌حل ايجاد كنيم. اگر اين اتفاق بيفتد ما هم يك علوم‌انساني بومي ارائه كرديم كه اينها زمان‌بر است. اول جامعه علمي ما بايد به اين مشكل برسد بعد در كتاب‌هاي درسي براي نسل جديد بياموزيم كه خلاق باشد و مقلد نباشد و دنبال حل مسائل خاص جامعه خودش باشد و نظريه صادر كند. اين‌گونه است كه اين چرخ به جريان افتاده و حركت مي‌كند و مي‌توانيم به تأسيس علوم‌انساني اسلامي اميدوار باشيم.

مطالب مرتبط

نظرات

دیدگاه های ارسال شده پس از تایید منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *