عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

پاسخ حجت الاسلام والمسلمين وكيلي به موضع گيري غيرعلمي مؤسسه دارالصادق نسبت به برگزاري نشست علمي «معاد صدرايي» و «حكمت وعرفان از منظر عالمان شيعي»

پاسخ حجت الاسلام والمسلمين وكيلي به موضع گيري غيرعلمي مؤسسه دارالصادق نسبت به برگزاري نشست علمي «معاد صدرايي» و «حكمت وعرفان از منظر عالمان شيعي» ....

بسم الله الرحمن الرحيم

پاسخ حجت الاسلام والمسلمين وكيلي به موضع گيري غيرعلمي مؤسسه دارالصادق نسبت به برگزاري  نشست علمي «معاد صدرايي» و «حكمت وعرفان از منظر عالمان شيعي»

حضور رياست محترم دفتر تبليغات اسلامي اصفهان سلام عليكم پس ازعرض ادب و احترام، اين حقير چندي پيش از سوي دفترتبليغات اسلامي اصفهان جهت سخنراني پيرامون دو مسأله «معاد صدرايي» و «حكمت و عرفان از منظر عالمان شيعي» مدعو بودم.
پس از بازگشت به مشهد مقدس اطلاع يافتم كه يكي ازشهروندان اصفهاني نامه اي را به شما ارسال نموده اند و در آن به عرائض حقير در مدرسۀ صدر اصفهان اعتراضاتي كرده اند. تقاضا نمودم كه بنده را نيز در جريان محتواي نامه قرار دهند و سروران مكرم لطف نموده و نامه را در اختيار بنده قرار دادند. پ
س از مطالعۀ نامه كه ان شاء الله با نيت خير و قصد اصلاح نوشته شده، نكاتي به نظر رسيد كه عر ض نمودن آن خالي از فائده نمي باشد. اميدكه توسط دفتر تبليغات اين نكات به نويسنده نامه نيز ابلاغ شود. نكته اول: مرقوم نموده اند كه احاديثي صريح و حتمي از ائمه عليهم السلام مبني بر رد فرقه ضاله صوفيه و فلسفه وجود دارد. عرض مي شود حتي يك حديث قطعي و متقن در اين باب وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد، به مقتضاي قواعد اصولي ناظر به اصطلاح صوفيه و فلسفه در آن عصر است.
كلمه تصّوف در طول تاريخ به معاني متعددي استعمال شده است و در عصر اهل بيت عليهم السلام به يك جريان فرهنگي خاص اطلاق مي شده است، چنانكه فلسفه به معناي حكمت مشّائي يوناني بوده است. آنچه موضوع عرائض حقير بوده تاريخ عرفان شيعي بود كه البته در فاصله قرنهاي 7 تا 11 در تعابير علماي بزرگ شيعه از آن به تصوف نيز ياد مي شود و هيچ تناسبي با تصوف باطل و غيرشرعي ندارد و غالب علماي بزرگ شيعه در اين عصر يا رسماً صوفي بوده اند و يا مدافع تصوف و از هيچ يك  از بزرگان شيعه تا قرن 11 نقدي بر تصوف در اين محدودۀ زماني وجود ندارد، گويا نويسنده نامه تصور نموده اند كه حقير قصد دفاع از فرق صوفيه معاصر را داشته ام كه مرتكب قبائح و اعمال خلاف شرع مي شوند، در حاليكه عرائض اين بنده هيچ مناسبتي با اين امر نداشت و به علت اينكه حاضرين در جلسه از فضلا بودند، حقير به توضيح اين امر مبادرت نورزيدم، ولي در جلسه اي كه براي خواهران طلبه اجمالي ازتاريخ عرفان را عرض نمودم اين نكته را صريحاً تذكر دادم .
درهر حال، اين مطالب مبني بر فرض چنين رواياتي است كه در رد تصوف وارد شده باشد، ولي حق مطلب اين است كه چنين رواياتي وجود خارجي ندارد و آنچه هست مجموعه اي روايات جعلي است كه در قرن يازدهم جعل شده و به كتاب كاشف الحق يا حديقۀ الشيعه الصاق گرديده كه شرح اين ماجرا مجال واسع مي طلبد و لااقل اين است كه اين روايات بي سند و مرسل است و نه متقن و حتمي.
نكته دوم : مرقوم نموده اند كه فلسفه دست آورد هارون و مأمون لعنت الله عليهما است. عرض مي شود فلسفه محل بحث ما در جلسه مزبور به معناي هستي شناسي عقلي بوده ، نه آراء يونانيان كه در فاصله انتهاي عصر اموي تا قرن چهارم ترجمه گرديده است. و اين هم توسط اهل بيت عليهم السلام تأسيس شده و شيعه همواره در آن پيشگام بوده اند و جز ابن­رشد، تمام فلاسفه بزرگ اسلامي شيعه بوده اند و همچون فارابي و ابوعلي سينا و خواجه نصير و ميرداماد و صدر المتألهين و امروزه نيز مهد آن فقط مملكت شيعه است و بس.
لازم به ذكر است كه همان فلسفه يوناني نيز فقط توسط هارون و مأمون رواج نيافته، بلكه تعداد معتنابهي از مترجمين مهم آن از بزرگان شيعه بوده اند و ا زقضا رؤساي بيت الحكمه و دارالترجمه در عصر هارون خود از شيعيان اهل بيت و از خاندان نو بخت مي باشند. نكته سوم : مرقوم نموده اند كه« حقير صريحاً فرقه ضالۀ صوفيگري را به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت داده ام و شيخ طوسي و شيخ مفيد را طرفدار صوفيگري شمرده ام» . اجمالاً از نامه مزبور روشن است كه نويسنده نامه در جلسه سخنراني حضور نداشته اند و مطالب را از طريق شخصي مانند خودشان كه فاقد دقت نظرو خبرويّت در اين مسائل بوده است، دريافت كرده اند. حقير در جلسه مزبور تاريخ عرفان را به جهاتي از قرن هفتم آغاز كردم و هيچ سخني از شيخ مفيد و شيخ طوسي كه ازعالمان قرن چهارم و پنجم مي باشند به ميان نياوردم و صوفيه را نيز به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت ندادم، گرچه ممكن است د رلابلاي عرايض اين مطلب را از برخي نقل نموده و به عنوان يك نظر گزارش كرده باشم.
نكته چهارم : مرقوم نموده اند كه حقير، مجلسي ثاني را طرفدار صوفيگري شمرده ام؛ درحاليكه حقير مفصلاً از مخالفتهاي ايشان با صوفيه مطالبي عرض كردم و توضيح دادم كه ايشان از طرفداران تصوف نيست و بر خلاف مجلسي اول با بزرگان عرفاني مخالف است، گرچه نفي مطلق نيز نمي كند و امثال شهيد ثاني و شيخ بهايي و والد خود مجلسي اول را رد نمي كند.
نكته پنجم: مرقوم نموده اند كه حقير، مجلسي اول را طرفدار صوفيه دانسته­ام و اين سخن حق است و ايشان نه فقط طرفدار صوفيه، بلكه يك صوفي تمام عيار است و در همه آثار خود نيز با همين لفظ “صوفي” يا “تصوف” مرام خود را بيان نموده و ازآن دفاع مي كند كه منابع آن در جلسه مختصراً عرض شده است. اجمالاً حقير به عنوان يك نفر گزارشگر تاريخ و محقق نمي توانم تعابير بزرگاني چون ابن ميثم بحراني، خواجه نصير، سيدحيدر آملي، ابن فهد ،ابن ابي جمهور، مجلسي اول و شيخ بهايي و…را كه با لفظ تصوف ازعرفان دفاع نموده­اند،جهت سليقه برخي ا زغيراهل اطلاع تغيير داده و تحريف نمايم. نكته ششم : مرقوم نموده اند كه مرحوم آيت الله العظمي بروجردي(قدس سره) با فلسفه مخالف بوده اند.
اين سخن خلاف واقع است، ايشان در بروجرد اسفار تدريس مي كرده اند و در فلسفه ازشاگردان جهانگير خان و آخوند كاشي بوده اند و امثال ايشان فلسفه را در اوجي مي دانسته اند كه عموم طلاب را لايق تحصيل آن نمي­شمرده­اند، علاوه بر اينكه افراد بي اطلاع از نجف و مشهد به ايشان جهت تعطيلي درس حضرت علامه طباطبايي«قدس سره» فشار مي آوردند. نويسنده نامه مي توانند تاريخ صحيح اين مطلب را درزندگينامه ايشان به قلم مرحوم دواني و كتاب تاريخ شفاهي قم و مصاحبه آيت الله منتظري و آيت الله شبيري دراين باره ملاحظه نمايند.  
نكته هفتم: مرقوم نموده اند كه حقير عرض كرده ام مراجع بزرگ شيعه حق ندارند درباره اين مسأله نظر دهند. به عرض مي رساند كه حقير در مقام شرح مفردات محل بحث عرض كردم مراد از علماي شيعه در عبارت: «حكمت و عرفان از منظر علماي شيعه»، متخصصيني مي­باشند كه در اين علوم تخصص دارند، چون رجوع به غير متخصص عقلاً صحيح نيست و مراجع تقليد كه متخصص در فقه مي باشند، سخنانشان در حوزۀ تخصص ايشان حجت است و تشخيص موضوع بر عهده فقيه نيست چنانكه در مباحث اجتهاد و تقليد عروه نيز آمده است. حقير عرض نكردم كه مراجع چنين حقي ندارند، بلكه سخن از حجت نبودن نظر ايشان بر مقلدين فضلاً از سايرين بود و اين امر بر اساس مباني فقهي خود مراجع از مسلّمات بوده و به هيچ وجه توهين به اين بزرگواران نمي باشد.چنانكه روشن است.
نكته هشتم:مرقوم نمود ه اند: « با هزار چسب حتي نام حضرت امام خميني(ره) را بعنوان مدافع صوفيه و فلسفه مي­گويد» اين سخن بسيار عجيب است، چون آن بزرگوار از دوران جواني به عنوان مدافع سرسخت عرفان و فلسفه مشهور بوده اند و حقير نمي­دانم نويسنده نامه با چه چسبي مي خواهند ايشان را در جرگه مخالفين جا بزنند و عبارات صريح ايشان را در دفاع از حكمت و عرفان و ملاصدرا و محي الدين مخفي نمايند !! نكته نهم: مرقوم نموده اندكه« نماز خانه شايد گنجايش بيشتر از سي نفر را نداشت و كارگردانان جلسه بلافاصله پس از گفتن اين اراجيف توسط بنده ، حقير را بيرون جلسه مي برند تا كسانيكه انتقاد دارند نتوانند ايشان را مورد سوال قرار دهند!!» واقعيت امر اين است كه فقط در همان نماز خانه حدود 60 نفر روي صندلي نشسته بودند و اين بنده جلسه را به علت مقارنت با درس خارج يكي از اساتيد بر اساس سفارش مديران جلسه ترك نمودم و حدود نيم ساعت ايستاده در بيرون نماز خانه با فاصله دو متر يا سه متر با درب نماز خانه مشغول پاسخگويي به فرمايشات حضار بودم.
باري مخالفين معارف الهي و حكمت و عرفان غالباً به سه عيب دچارند كه در اين نامه نيز آثار آن آشكار است: 1-    اظهار نظرهاي عجولانه و افتاء بدون علم ؛ چنانكه معلوم است كه نويسنده نامه نه تحصيلات علمي صحيحي دارند و نه حتي گزارش درستي از عرائض جلسه  داشته اند و بدون هيچ پروائي زمين و زمان را به هم دوخته و دفتر تبليغات اسلامي را تبليغات امر به منكر ناميده و مطالبي خلاف واقع را به گوينده و گردانندگان جلسه نسبت داده اند. 2-    بي ادبي و اهانت و متأدب نبودن به آداب شرع مقدس كه از سراسر نامه آشكار است . 3-    تفرقه افكني بين صفوف شيعيان و بزرگان؛ علماي مدافع حكمت و عرفان را مدافع كفر و زندقه خواندن و گمراه ناميدن ايشان كه در نامه نيز به بهانه اين حقير استادان اين مكتب را به اين مسائل منتسب نموده اند. آري جزاي اين معاصي كه مخالفان حكمت و عرفان به آن مبتلا مي باشند، اين است كه تا پايان عمر خود از اين معارف عالي محروم مي مانند و از مكتب اهل البيت عليهم السلام به نامي دلخوش مي نمايند. از ِاطاله و تصديع محضر مبارك عذر خواهم . غرض صرفاً ارائه گزارشي صحيح از ما وقع بود كه حقيقت مطلب را روشن نمايد. در پايان اين حقير نيز به سهم خود از مساعي جميله شما و ديگر سروراني كه در مسير احياء حقيقت مكتب تشيع گام بر مي داريد و با برقراري اين قبيل جلسات اين معارف را به گوش عموم مي رسانيد، تشكر و قدر داني مي نمايم.
شيخ محمد حسن وكليلي

مطالب مرتبط

نظرات

دیدگاه های ارسال شده پس از تایید منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *