حجتالاسلام والمسلمین سید حامد علیزاده موسوی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در این نشست اظهار داشت: از همان ابتدا، شکاف ویژهای میان غرب و شرق بهوجود آمد و مطالعات قرآنی انجام شده در هر دو به لحاظ دانش، روش، شیوه ورود و فهم قرآن با هم متفاوت است که این امر، دلایل و پیشینهای دارد و پژوهشگری که میخواهد وارد این عرصه شود، باید بداند این پیشینه کدام است و علت این تفاوتها و شکاف چیست. در این میان، بسیاری از مستشرقان نیز معتقدند که بهتر است راهی میانه در این خصوص در پیش بگیریم. این دسته از مستشرقان خوانش جدیدی از قرآن ارائه دادهاند تا نه غربی باشد و نه شرقی. البته نقدهای بسیاری به آن وارد است و بسیاری از روشنفکران جهان اسلام نیز همین مسیر را در پیش گرفتهاند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی بیان کرد: اگر به مطالعات غربیها در خصوص اسلام، شرق و قرآن نگاه کنیم، میبینیم که سیر وسیعی در حوزه مطالعات اسلامی و قرآنی در غرب وجود دارد، ولی مطالعاتی که درون جامعه اسلامی درباره غرب انجام میشود، صرفا رویکردی منفعل است، یعنی فقط سعی میکنیم نقدهای وارد شده از سوی غرب به اسلام، قرآن و مباحث دیگر را پاسخ دهیم و ورود جدی و فعال به مطالعات غربی و نقد این رویکرد نداشتهایم. این اولین آسیبی است که وجود دارد.
گفتمانهای موجود در حوزه شرقشناسی
وی با بیان اینکه در حوزه شرقشناسی، سه قلمرو و گفتمان کلی وجود دارد، گفت: اولین مورد، گفتمان سنتی است که از دوران باستان وجود داشته، حالت عام دارد و در اینجا، مدنظر ما نیست. بعدی، گفتمان علمی و آکادمیک است که از زمان جنگهای صلیبی تا امروز جریان داشته و حاصل آن، شکلگیری ترجمهها، مجلات، دایرةالمعارفها و مؤسسات و مراکز علمی بوده است. سومین مورد، گفتمان ایدئولوژیک نام دارد که بیشتر در خدمت استعمار و قدرت بوده است.
علیزاده موسوی ادامه داد: ادوارد سعید یکی از مستشرقان نومسلمانی بود که در حوزه شرقشناسی فعالیت میکرد و مهمترین کتاب او نیز «شرقشناسی» نام دارد. وی در این کتاب به گفتمان ایدئولوژیک نیز پرداخته و بحث مفصلی درباره هدف استعماری اسلامپژوهی و شرقشناسی انجام داده است. در واقع میتوان گفت، کتاب ادوارد سعید بر استشراق استعماری تأکید میکند و نقطه عطفی در تلطیف مطالعات غربی در خصوص اسلام، قرآن و شرق بهشمار میرود. بعد از این کتاب است که میبینیم رویکرد غربیها و مستشرقان به قرآن تا حدی همدلانهتر میشود و متوجه میشوند که تاکنون هر مطالعهای درباره اسلام و قرآن انجام دادهاند، بیشتر بر مبنای استعماری و ایدئولوژیک، دفاع از مسیحیت یا یهودیت، نقد اسلام و ضربه زدن به آن بوده است، یعنی آنچه در کتاب ادوارد سعید به وضوح میبینیم و بسیاری از غربیها نیز به آن اذعان کردهاند. به همین دلیل، در فضای آکادمیک غربی، نگاهی منفی به orientalism ایجاد شده و اولین چیزی که به ذهن میآورد، نوعی شرقشناسی استعماری، تدافعی و دفاعگونه از مسیحیت است. بنابراین، در مجلات سعی میشود از واژههایی مثل خاورشناس استفاده نشود، چراکه بسیاری از قرآنپژوهان غربی این واژهها را نمیپذیرند، آنها را انگ میدانند و خود را اسلامپژوه یا قرآنپژوه مینامند.
وی تصریح کرد: از طرف دیگر، کتاب ادوارد سعید، شرقیها را نسبت به غرب بسیار شکاک و بدبین کرده است. لذا، بسیاری از متفکران دنبال این هستند که رویکرد و نگاه سومی ایجاد کنند. مستشرقان استعماری میخواستند وحی بودن قرآن را زیر سؤال ببرند و بگویند قرآن اقتباسی از کتاب مقدس و تورات بهشمار میرود، ولی شرق اسلامی قائل به این است که قرآن، کتابی وحیانی بوده، چه لفظ و چه معنای آن. کسانی که دنبال رویکرد میانه هستند، میگویند قرآن وحیانی بوده، ولی از فرهنگ زمانه و بافت تاریخی، اجتماعی و سیاسی خود نیز تأثیر پذیرفته است. افرادی که مباحثی مثل تجربه نبوی و طوطی و زنبور را مطرح میکنند، به نوعی پیرو این گروه از مستشرقان هستند که میخواهند رویکرد سومی ایجاد کنند.
دلایل توجه ویژه مستشرقان به اسلام
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی اظهار کرد: مطالعات مستشرقان، خاورشناسان و غربیها نسبت به اسلام در حوزههای گوناگون انجام شده و اسلام یکی از حوزههای اصلی است که مستشرقان درباره آن بحث و بررسی میکنند. دلایل آن این است که اولا، آنها اسلام را رقیبی برای دیگر ادیان و بهویژه مسیحیت میدانند. لذا، به اسلامپژوهی رو آوردند تا این دین را بفهمند، بشناسند و بتوانند با آن مقابله کنند. دومین دلیلی که باعث شده مستشرقان توجه ویژه به اسلام داشته باشند، درونمایههای مشترک در قرآن و کتاب مقدس است. دلیل سوم به حضور مسلمانان در اروپا و غرب از نخستین دورههای اسلامی برمیگردد. جنگهای صلیبی میان مسلمانان و مسیحیان نیز یکی دیگر از این دلایل است.
وی افزود: همچنین یکی از مهمترین دلایلی که باعث شکلگیری اسلامپژوهی و قرآنپژوهی در غرب شده، پیروزی انقلاب اسلامی است که نقطه عطفی در مطالعات اسلامی و قرآنی غربیها محسوب میشود. تا پیش از انقلاب، مطالعات انجام شده عمدتا بر اسلام سنی متمرکز بود، ولی با پیروزی انقلاب، اسلام دوباره به جهان معرفی شد و بسیاری در پی شناخت آن برآمدند. اینجاست که مطالعات اسلامی رنگ و بوی دیگری گرفت و مطالعات شیعی راه خود را در این زمینه باز کرد. مثلا، مجله مطالعات قرآنی دانشگاه ادینبورو به نام quranic studies یکی از مجلات معتبر در این حوزه است که بسیار به رویکردهای شیعی به قرآن میپردازد. همچنین شاهد پروژههایی هستیم که بهطور ویژه به مطالعات شیعی میپردازند، مثل پروژه دانشگاه هاروارد یا پروژه «مرجعیت و شیعه امامیه» در دانشگاه بیرمنگام. حادثه ۱۱ سپتامبر نیز باعث شد تا مطالعات اسلامی بیشتر شود، ولی نوعی دوگانگی میان مطالعات اسلامی آکادمیک و رسانهای شکل گرفت که باید به آن توجه داشته باشیم. آشنایی با اسلام بعضا رسانهای است، چنانکه بعد از ۱۱ سپتامبر، این رسانه است که اسلام را معرفی میکند و گاهی این آشنایی در فضای علمی و آکادمیک انجام میشود که موضوع بحث ما نیز همین است.
علیزاده موسوی مهمترین و اصلیترین موضوعی را که غربیها از همان قرون اولیه در مطالعات اسلامی خود به آن پرداختهاند، قرآن خواند و گفت: آنها معتقد بودند اگر بتوانند قرآن را نقد کنند، اسلام را بهطور کامل نقد کردهاند. مطالعات غربیها درباره قرآن یا مطالعات قرآنی در غرب، سه دوره اصلی را دربرمیگیرد؛ دوره اول، قرون وسطی است. در این دوره، مطالعات غربی با محوریت نهاد دین اداره میشد، یعنی این کلیسا بود که مطالعات قرآنی را انجام میداد و هدف از این مطالعات نیز این بود که از نفوذ بیشتر اسلام جلوگیری شود. قرون وسطی در واقع، دوره افول مسیحیت و از دست رفتن جایگاه کلیسا بود، افراد بسیاری به نقد کتاب مقدس رو آوردند و کلیسا از مردم فاصله گرفت. اینها باعث شد تا مسیحیت دچار افول جدی شود و همزمان، اسلام رونق بگیرد و با فتح آندلس، به غرب راه پیدا کند. اینجا بود که مسیحیت و نهاد کلیسا تصمیم گرفت قرآن را بهعنوان منبع اصلی اسلام مورد بررسی قرار دهد و بتواند آن را نقد کند و ضربههایی به آن بزند تا جایگاهش حفظ و از نفوذ بیشتر اسلام جلوگیری شود. اولین کاری که کلیسا انجام داد، ترجمه قرآن به زبان لاتین بود که شخصی به نام پطرس مقدس یا محترم، از کشیشهای کلیسا این کار را انجام داد. این ترجمه تا سالها و قرنهای بعد فقط در دست کلیسا بود و افرادی مثل ریکاردو و بعد از او، مارتین لوتر قرآن را بسیار نقد کردند.
وقتی استعمار متولی اسلامپژوهی میشود
وی ادامه داد: دوره دوم، دوره استعماری و زمانی بود که کشورهای اروپایی در مناطق اسلامی حضور پیدا کردند و به جای نهاد دین، نهاد دولت و قدرت محوریت داشت. بنابراین، مطالعات غربیها درباره قرآن با محوریت نهاد دولت انجام میشد و دولتها بودند که این مطالعات را مدیریت میکردند. لذا، در این دوره، نهاد دولت عهدهدار اسلامپژوهی و قرآنپژوهی بود و میبینیم که سفرنامههای متعددی حاوی نکات اسلامپژوهی و قرآنپژوهی به رشته تحریر درآمد.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی اضافه کرد: دوره سوم، دوره معاصر است که از نیمه دوم قرن ۱۹ آغاز میشود. برخی از اسلامپژوهان و قرآنپژوهان، این دوره را دوران نوین اسلامپژوهی نامیدهاند و معتقدند نهاد جدیدی به نام نهاد دانش عهدهدار مطالعات اسلامی و قرآنی غربیها شده است. در نیمه دوم قرن ۱۹ و قرن ۲۰، دانشگاهها و مراکز علمی غرب وارد این عرصه شدند و دپارتمانها، رشتهها، مؤسسات و مراکز علمی و آکادمیکی برای اسلامپژوهی و اسلامشناسی راهاندازی شد. از طرف دیگر، در این دوره، مطالعات اسلامی و قرآنی به رشتههای آکادمیک در دانشگاههای متعدد تبدیل شدند. افزون بر این، راه سومی نیز شکل گرفت و بسیاری از مسلمانان، اعم از استاد دانشگاه و دانشجو در غرب حضور پیدا کردند، وارد فضای دانشگاهی شدند و مطالعات شرقشناسی انجام دادند.
وی تأکید کرد: نکتهای که نباید از آن غافل شد، این است که اگرچه در دوره معاصر، نهاد دانش مطالعات قرآنی را شکل میدهد، اما همچنان اهداف استعماری، تبشیری و ایدئولوژیک وجود دارد و در حال اجراست و افراد و گروههایی به این مطالعات سمتوسو میدهند، چنانکه در دانشگاههای اسرائیل، مطالعات اسلامی وجود دارد که رویکرد آنها، نه علمی و دانشی، بلکه بیشتر تبشیری و تخریبی است، یا گروههای مسیحیای وجود دارند که با رویکرد تبشیری به قرآن میپردازند. لذا، دوره معاصر دشوارتر و پیچیدهتر و نیازمند مطالعات بیشتر است. در این دوره، رویکردها با نقاب علمی و آکادمیک انجام میشود و رویکرد جدید که از راه سوم سخن میگوید، بسیاری از روشنفکران را به خود جذب کرده، چون نقاب دانش بر این رویکردها و دیدگاهها کشیده شده و آنها را علمی و آکادمیک جلوه داده است. لذا، ورود به فضای مطالعات قرآنی مستشرقان یکی از ضروریترین موضوعاتی است که باید به آن توجه داشته باشیم تا بتوانیم رویکردها و جریانهای نوین را بشناسیم.
علیزاده موسوی با بیان اینکه مطالعات قرآنی رابطه بسیار نزدیکی با مطالعات مربوط به کتاب مقدس دارد، گفت: مسیحیان در قرون ۱۷ و ۱۸ درباره کتاب مقدس خود بررسیهایی انجام دادند، نوعی رویکرد روشنفکرانه و اصلاحی به آن داشتند و در واقع، آن را نقد کردند. سپس در قرن ۱۹، همه این مطالعات در خصوص کتاب مقدس را عینا و دقیقا درباره قرآن انجام دادند. مثلا، میگویند ریشه بسیاری از واژگان قرآن به زبان آرامی، عبری و سریانی برمیگردد و میخواهند نتیجه بگیرند که قرآن اقتباسی از کتابهای مقدسی بوده که به این زبانها نوشته شده است. بنابراین، اگر خواهان ورود جدی، علمی و آکادمیک به مطالعات قرآنی غربی باشیم، حتما باید توجه ویژهای نیز به مطالعات مربوط به کتاب مقدس داشته باشیم. بسیاری از اشتباهات مستشرقان ناشی از همین توجه نداشتن به تفاوت میان قرآن و کتاب مقدس است.