عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

عنوان منو

أین تذهبون آقای حریری!

یادداشتی از یدالله جنتی، رییس اداره نشر دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان

نخستین‌بار که برای شرکت در نمایشگاه بین‌المللی کتاب بیروت به لبنان رفته بودم، روز دوم، ساعت 8و30دقیقه صبح برای شرکت در مراسم افتتاحیه، وارد سالن VIP شدم. در کمال شگفتی، تقریباً تمام صندلی‌ها خالی بود و تا انتهای مراسم نیز تقریباً بیش از نیمی از صندلی‌ها خالی ماند. جز تعدادی خبرنگار و اصحاب رسانه و چندنفر از دست‌اندرکاران نمایشگاه، کسی در سالن حضور نداشت. در ردیف دوم سمت راست جایگاه، با حالتی بهت‌زده روی صندلی نشستم. پیش‌تر در چندین مراسم افتتاحیه و اختتامیه نمایشگاه‌های کتاب داخلی و بین‌المللی شرکت کرده بودم؛ ولی چنین مراسمی ندیده بودم. معمولاً در افتتاحیه‌ها و اختتامیه‌ها اگر شخصیت سیاسی برجسته‌ای مانند نخست‌وزیر، رئیس‌جمهور یا رئیس‌مجلس حضور مییافت، بسیاری از شرکت‌کنندگان برای دیدن و استماع سخنان وی در سالن حضور می‌یافتند؛ حتی گاه بسیاری از افراد به‌دلیل کمبود جا سرپا می‌ایستادند یا مراسم از طریق تلویزیون‌های مداربسته برای جمعیتی که در بیرون سالن حضور داشتند پخش می‌شد.

این‌که چرا این مراسم این‌همه خلوت بود برایم تعجب‌آور بود. همین‌که نوبت به سخنران ویژه مراسم رسید، متوجه چرایی این مسئله شدم. سخنران مراسم جناب آقای سعد حریری نخست‌وزیر لبنان بود. ظاهراً او کاریزمای رجلی سیاسی در آن جایگاه را نداشت و کسی از او و سخنرانی‌اش استقبال نکرد! تأکید وی در سخنرانی‌اش نیز از آغاز تا انجام بر نمایشگاه عربی، دنیای عرب، مردم عرب، فرهنگ عرب، کتاب عرب، نشر عرب و… عرب بود. با خود گفتم مگر مراسم افتتاحیه نمایشگاه بین‌المللی کتاب نیست؛ مراسمی که در آن ناشرانی از ایران، ترکیه، سوریه، فرانسه، آلمان و بسیاری از کشورهای جهان حضور یافته‌اند.

در چنین فضایی، این‌همه تأکید بر عربیت چه وجهی دارد؟ با خود اندیشیدم که او جوان است و جویای نام و برای بقای ریاستش نیازمند حمایت اعراب. با وجود این، از کلامش و نیز از سکناتش آشکار بود که جامه‌ای وارونه به تن کرده است. چنین شخصی نه به درد نخست‌وزیری لبنان می‌خورد، نه عرب‌ها و جوامع عربی را می‌شناسد و نه هوش و ذکاوتی در شأن یک رجل سیاسی دارد. شخصیت او فروتر از چنین جایگاهی است.

روز جمعه در نمازجمعه بیروت شرکت کردم و بعد از نماز به زیارت مقبره رفیق حریری پدر سعد حریری رفتم که تماماً با گل‌های معطر با طراحی خاصی پوشیده شده بود. سعد فقط پسر رفیق حریری بود، نه جانشین نخست‌وزیر فقید. شأن و جایگاه سیاسی را نه می‌توان از پدر به ارث برد و نه می‌توان از کشوری دیگر گدایی کرد!

 تمام این خاطرات در ذهنم مانده بود تا این‌که خبر استعفای اجباری او را در عربستان (در محیطی خارج از قلمرو سرزمینی کشوری که خودش در رأس آن است!) از رسانه‌ها شنیدم؛ اقدامی خارج از عرف دیپلماتیک و حاکی از ضعف شخصیت سعد. هرچند این اقدام او هنوز در هاله ای از ابهام است، خودش علت استعفایش را ایران و حزب‌الله لبنان دانسته است! شگفتا!

جناب آقای حریری! این اقدام حقیرانه‌تان داستان آن گنجشکی را می‌ماند که روی درختی تنومند نشسته بود و خطاب به درخت می‌گفت: محکم باش که می‌خواهم برخیزم! درخت با بی‌اعتنایی گفت: من نه نشستنت را متوجه شدم و نه بلند شدنت را!

جناب آقای حریری! در همان سفر و در روزهای پایانی نمایشگاه، فرصت یافتم از خانه‌های مردم مظلومی که در جنوب بیروت با بمب‌های لیزری اسرائیل ویران شده بود بازدید کنم و از آن‌ها عکس بگیرم. افزون بر آن، به صور و صیدا و نبطیه و سرزمین‌های آزادشده از دست اشغالگران صهیونیست نیز سر زدم. جای‌جای این مناطق، صلابت و شکوه رزمندگان مقاومت که از همتبارهای لبنانی شما بودند حکایت‌ها داشت. افق سرخگون آن دیار، سرخی خون مطهر شهدایی را به‌یاد می‌آورد که در برابر دشمن صهیونیستی تا پای جان ایستادند ولی سر فرود نیاوردند. هرگز فراموش نمی‌کنم مادر شهیدی که خالصانه و با تمام وجود از ما پذیرایی می‌کرد و هنگامی‌که متوجه شد من هم بسیجی‌ام و در جنگ ایران و عراق مجروح شده‌ام، اشک شوق از دیدگانش سرازیر شد و گفت امروز احساس می‌کنم فرزند شهیدم به دیدنم آمده است. آنان به‌راستی بزرگ بودند؛ شکوهمند و استوار، چونان جبلی راسخ که از تندباد حوادث نمی‌هراسیدند و به لانه عنکبوت تکیه نمی‌کردند. وقتی دیدم که مزرعه شبعا در دست صهیونیست‌هاست و سربازان اسرائیلی پشت سیم‌های خاردار از ترس حزب‌الله بر خود می‌لرزند که نکند آنان ناگهان سر از خاک برآرند و دودمانشان را به باد دهند، معنای بزرگی و صلابت را فهمیدم.

جناب آقای حریری! جایگاه به انسان رفعت نمی‌دهد؛ این انسان‌های بزرگند که به جایگاه رفعت می‌بخشند. انسان‌های بزرگ همیشه و همه‌جا بزرگند؛ گرچه به پست و مقامی نرسند و انسان های کوچک،کوچکند؛ گرچه به بالاترین پست و مقام برسند. انسان‌های حقیر به اتکای ثروت و دلار و حسب و نسب، بزرگ نخواهند شد. برای کسب بزرگی باید به بزرگی تکیه زد؛ تو به چه کسی و به کجا پناه برده‌ای و تکیه کرده‌ای؟ انسان بزرگ، آن‌ مادر شهیدی است که می‌گفت اگر ده فرزند دیگر هم داشتم، تقدیم سید حسن نصرالله و حزب‌الله می‌کردم تا در راه خدا و اعتلای اسلام و حفظ آب و خاک وطنم شهید شوند.

 جناب آقای حریری! دست‌کم کاش بر گفته خود استوار بودی و از منظر قومیت برای عرب‌ها گامی برمی‌داشتی. مگر کودکان و زنان و سالخوردگان یمن، عرب نیستند؟ مگر مدارس و بیمارستان‌های یمن متعلق به عرب‌ها نیست؟

أین تذهبون آقای حریری! جامه‌ای وارونه به تن کرده‌ای و مسیری سنگلاخ طی می‌کنی.

 دست‌کم اگر در آزادی سرزمین‌های اشغال شده توسط صهیونیست‌ها سهمی داشتی، شاید می‌توانستی ادعا کنی که عربی وطن‌پرستی. راستی خود را شرمسار همسران و فرزندان شهدای لبنان و روح پدرت و شهدای سوریه و عراق و یمن نمی‌دانی؟ تاریخ درباره شما چه قضاوتی خواهد کرد؟ چه حرفی برای گفتن داری؟ می‌توانی ادعا کنی که عربی با غیرت و وطن‌پرست بوده‌ای و برای دفاع از کشور و ناموس عرب‌ها گامی برداشته‌ای؟

راقم این سطور نفس‌های پایانی عمرش را می‌کشد؛ ولی همان‌گونه که در اوان نوجوانی اسلحه‌ای به دست گرفت که از قامت خودش بزرگ‌تر بود وتمام‌قد  به دفاع از کشور عزیزش پرداخت، امروز نیز اگر امام و رهبرش اشاره کند با تمام وجود، جسم نحیفش را زیر بار اسلحه‌ خواهد برد و جانش را در راه اعتلای اسلام و تمامیت جمهوری اسلامی ایران تا نابودی کفر و نفاق و اشغالگری و اربابان بی‌کفایت شما در هر کجای دنیا که باشد فدا خواهد کرد و کفی بی فخراً!

 

مطالب مرتبط

نظرات

دیدگاه های ارسال شده پس از تایید منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *