به گزارش روابط عمومی دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان، رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای مجمع جهانی اهل بیت علیهمالسلام و اتحادیه رادیو و تلویزیونهای اسلامی، پیرامون تلاش دشمنان برای ایجاد اختلاف در دنیای اسلام هشدار جدی داده، توهین به مقدسات اهل سنت را محکوم کرده و اعلام کردند که با هر حرکتی که منجر به ایجاد اختلاف شود، حتی از جانب گروههای شیعی مخالفیم.
سیاست استکبار جهانی به ویژه آمریکا و اسرائیل همواره بر این بوده است که با اختلاف افکنی در میان اقوام و مذاهب و ملیتها بتوانند به اهداف خود در آن منطقه یا کشور برسند. دسترسی به منابع طبیعی، استفاده از موقعیت ژئوپلیتیک و یا بازدارندگی کشورهایی که سیاستهای ضد استکباری دارند، از مهمترین این اهداف است که تفرقه افکنی میتواند به خوبی استکبار جهانی را در دستیابی به این هدف مهم کمک کند.
در سالهای اخیر با همین سیاست به نام دین و به کام دشمنان دین، جریانهای خطرناکی در جهان اسلام نظیر داعش شکل گرفته است که همزمان چند توطئه استکبار جهانی علیه جهان اسلام را عملی میکند. اسلام هراسی، تفرقه و اختلاف افکنی بین مذاهب اسلامی، تضعیف حامیان جریان مقاومت، جلوگیری از ترقی و رشد سیاسی و اقتصادی کشورهای اسلامی استکبار ستیز و تجزیه کشورهای اسلامی از مهمترین اقداماتی است که داعش و گروههای تکفیری و افراطی ساخته آمریکا و اسرائیل مأمور به انجام آن هستند.
در همین راستا به گفتوگو با مجید جعفریان محقق و پژوهشگر مسائل دینی و اجتماعی و رییس اداره پژوهش پژوهشکده مطالعات اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان نشستیم تا به واکاوی مسائل مطرح شده بپردازیم که در ادامه متن این گفتوگو آمده است؛
جناب جعفریان با توجه به فرمایشات اخیر مقام معظم رهبری پیرامون تلاش دشمنان برای ایجاد اختلاف بین مسلمانان به عنوان نخستین سوال بفرمایید که نقش علما شیعه و سنی در همگرایی بینامذهبی مسلمانان را چه میدانید؟
قبل از پاسخ به سؤال حضرتعالی باید به چند نکته اساسی اشاره کنم. نکته اول این که بحث از همگرایی بینادینی یا تقریب بینامذهبی از بحثهای مهمی است که امروزه در بین رهبران دینی و سیاسی دنیا بسیار درباره آن صحبت میشود. منظور از همگرایی دینی یا Religious Convergence به کارگیری ساز و کارهایی است که یا دین به آنها توصیه کرده است و یا عقلانیت حکم میکند که رهبران، مجریان و دینداران برای بهبود و اصلاح برخوردهای دینداران مذاهب با یکدیگر در یک جامعه یا بین جوامع به کار گیرند.
نکته دوم اینکه دست کم دو عامل مهم باعث شده است که بحث همگرایی به عنوان یک بحث مهم در دنیای دینی و بهویژه دنیای اسلام از آن سخن به میان آید؛ نخستین عامل توجه به توانمندی و ظرفیت قدرت ادیان و مذاهب در عرصههای سیاسی، اجتماعی و بینالمللی از سوی رهبران سیاسی و دینی در پس از جنگ جهانی دوم بود. از طرف دیگر نفوذ اندیشههای مبتنی بر مدرنیزاسیون در تفکرات دینی، افول دینداری در جوامع اسلامی، ایجاد خشونت بین مذاهب اسلامی و سوء استفادههای سیاسی از دین موجب طرح این بحث در دنیای ادیان و مذاهب گردید.
و نکته سوم این که در دنیای اسلام سه رویکرد مهم درباره همگرایی بین مذاهب اسلامی وجود داشته است؛ رویکرد سنتگرایانه، رویکرد نو سنتگرایانه، رویکرد بازسازیگرایانه. در رویکرد نخست بر وحدت بین مسلمانان تأکید میشود اما از سویی آنچه اصل است تمرکز بر حفظ دین خودی است. در این صورت همگرایی بین مذاهب یک اصل مصحلتگرایانه است؛ یعنی اگر تأکیدی بر وحدت وجود دارد به دلیل جلوگیری از ضربه به مذهب خودی، بسط نفع مذهبیِ و همگرایی بین اعضاء همان مذهب است و نه تعالی، حفظ و بقاء حیات اشتراکات بینامذهبی. دوم این که توجه به اشتراکات دینی صرفا با نگاه جزمگرایانه بوده و عقلانیت هیچ جایگاهی در ارائه و تبیین شیوههای بهبود رفتارهای دینی بین دینداران مذاهب ندارد که نتیجه چنین برخوردی این خواهد بود که نسبت به بحث همگرایی گزینشی عمل میشود و هر جا که به مصحلت بود، با دیگران همگرا میشویم و هر جا که نبود خبری از همگرایی نیست.
اما در رویکرد نو سنتگرایانه علاوه بر حفظ باورها و عقاید، دین خودی با استناد به کتاب و سنت اصل وحدت بین مسلمانان را امر لازمی میداند و عقلانیت نیز از جایگاه ویژهای برخوردار بوده و تلاش میشود آنچه دین به آن در بحث همگرایی اشاره کرده است، جنبه عقلانی پوشانده شود. با وجود این، نوسنتگراها بر سه معیار اساسی در بحث همگرایی تأکید میکنند؛ تأکید بر اجتهاد مبتنی بر نص در برخورد با مذاهب دیگر، تمرکز بر اشتراکات مذهبی مشترک، ایجاد میدانی دینی برای گفتوگو بین علمای مذاهب.
و در انتها در رویکرد بازسازیگرایانه هیچ مذهبی بر مذهب دیگر برتری ندارد. اندیشه همگرا بودن مذاهب اسلامی نه بنابر مصحلت است و نه ضرورت، بلکه همگرایی به دلیل نگاهی کاملا تعاملمحورانه مذاهب به یکدیگر خواهد بود. نگرش تعاملمحورانه بین مذاهب صرفاً بر اساس عقلانیت ایجاد شده و عقل است که حکم میکند میبایست ارتباط بین مذاهب قوی و منسجم باشد و نه تأکیدات دینی بر این امر.
این رویکرد بیشتر به دلیل ضربههایی که مذاهب از تضاد و تعارض بین سنت و مدرنیته خورده و در این دویست سال اخیر با آن مواجهه بودهاند، ایجاد شده است؛ از اینرو، اساس نظر این رویکرد بر رفع اختلافات بینامذهبی از نظر اجتماعی و سیاسی است و نه دینی، اخلاقی و اعتقادی.
حال بر میگردیم به پاسخ سوال شما؛ به نظر بنده علماء شیعه و سنی از دو جنبه میتوانند به همگرایی بینامذهبی کمک کنند؛ جنبه محتوایی و جنبه ساختاری. در جنبه محتوایی وظیفه عالمان مسلمان این است که به خوبی و با بازگشت به نص قرآن کریم و شریعت مفهوم، ابعاد و شاخصهای همگرایی و تقریب را برای عموم روشن کنند. در حقیقت روح حاکم بر همگرایی توجه به مسئله “تربیت فکر اعتقادی” و باور عامه مردم به این جهت است. در این بین توجه به اصل مشترکات دینی از قبیل شخصیتها، نمادها و اندیشهها بسیار مهم خواهد بود.
نکته دیگر در این مرحله مسئلهشناسی اختلافات و درگیریهایی است که بین مذاهب وجود دارد. بدون تردید تقریرهای گوناگون از مسائل مختلف اعتقادی و فقهی سالیان طولانی است که اختلافات شدیدی ایجاد کرده است. کشف مسائلی که ختم به این اختلافات میشود میبایست یکی از استراتژیهای مهم رهبران دینی در مرحله محتوایی باشد. دعوت مردم به همگرایی و پرهیز از انحرافات و فرافکنیهای مذهبی با توجه به متن شریعت از دیگر وظایف محتوایی عالمان دینی است. همچنین تمرکز بر آراء و روایات و نیز صدور فتاوایی که به نوعی به فکر انسجام کمک میکند بسیار با اهمیت است.
در جنبه ساختاری «پیتر بیر» معتقد است که در جهانی که به لحاظ دینی پر از تزاحمات فکری است، آنچه به همگرایی بینامذهبی کمک میکند، ایجاد میدان دینی وسیع برای گفتوگوی دینی و درک متقابل توسط رهبران دینی است. این میدان ایجاد نخواهد شد، مگر آنکه یک ساختار و یا یک نظامی ایجاد شود که به نوعی اقدامات لازم برای همگرایی دینی را به روز رسانی کند.
امروزه کم و بیش این سازمانها ایجاد شده است. به طور مثال مرکز تقریب مذاهب اسلامی در ایران یکی از مهمترین مراکزی است که ساختار آن بر اساس ارائه استراتژیهای لازم برای حرکت به سمت همگرایی بینامذهبی ایجاد شده است. وجود چنین مراکزی میتواند با تشکیل شوراهای مذهبی، برگزاری نشستها و همایشها، تولید مجلات علمی و انتشار کتابهایی که مروج تفکر همگرایی است نگاه عموم مردم و آگاهی آنها نسبت به مسئله تقریب را افزایش داده و نوعی گفتمان عمومی نسبت به تقریب را رقم زند.
با توجه به این که در حال حاضر میتوان یکی از معضلات جهان اسلام را بحث تکفیری دانست، در ابتدا ارتباط جریان تکفیری با جنبشهای نظیر داعش و القاعده را چگونه میبینید و این جریان در حال حاضر چگونه مسیر حرکت را برای رسیدن به اهداف خود پی میگیرد؟
جریان تکفیری امروزه با جنبشهای جدیدی نظیر وهابیگری، داعش، القاعده، بوکوحرام و… ظهور کرده که همه اینها از یک خط جریان فکری برخوردار بوده و محصول نزاعهای کلامی، فقهی و سیاسی گذشتهاند. این جریان از چند مسیر جهت ضربه به اسلام حرکت کرده است که به نظر بنده راهکارهای مقابله با آن نیز میبایست در همان مسیرها باشد.
آنها به دنبال مشروعیتیابی و مشروع جلوهدادن اعمال خودشان در قالب ایده خلافت اسلامی هستند؛ جریان تکفیری و ایده خلافت اسلامی مربوط به چهار سال اخیر نیست؛ بلکه تفکر خلافت اسلامی، تشکیل امت واحد و به طور کلی شیوهها و رسمهایی که بر اساس شریعت از سوی این نحله فکری امروزه به طور بیرحمانهای به دنیای غیر اسلام معرفی میشود، جایگاهی در اندیشه دینی صاحبان آنها در گذشته دارد. بهترین ایدهای که در گذشتگان آنها برای مشروعیتسازی ایده خلافت اسلامی وجود داشته است، تشویق به نگاه گزینشی به آیات قرآن کریم است.
جریان تکفیری با ارائه تقریرها و تفسیرهای مبتنی بر مصلحت و سلیقه شخصی و جمعی و نه دینی، به دنبال رسیدن به مقاصد خود است؛ در واقع اجتهاد این جریان برای دستیابی به احکام دینی فاقد ملاکهای اجتهاد دروندینی است. مصداقی از اجتهاد فاقد ملاکهای دینی همین است که انسانها را به دو دسته تقسیم میکنند؛ مسلمان و کافر.
هر کس که عقاید آنها را بپذیرد و بر اساس ایده آنها عمل کند، مسلمان است و کسی که نپذیرد کافر است؛ چه مسلمان چه غیر مسلمان. پس بنابر حکم شریعت، محدور الدم بوده و اعدام میشود. اعدامهای دسته جمعی، تجاوز به زنان و غصب دارائیها، همگی بر اساس چنین ایدهای صورت میگیرد. مصداق دیگر طرح مسئله جهاد نکاح و فتوا به مثبتبودن آن در شرایط اضطرار بود که از سوی بسیاری از عالمان دینی مورد انتقاد قرار گرفت.
حرکتهای مسلحانه و نشاندادن چهرهای خشن از اسلام بر اساس برداشت غلط از آیات جهاد در قرآن قسمتی دیگر از فعالیتهای جریان تکفیری است که در واقع نخستین اعلام موجودیت آنها با به راهاندازی کشتار در مناطقی از سوریه شروع و بعدا با تجاوز به عراق و نفوذهای جسته و گریخته در برخی کشورهای اسلامی نظیر لیبی و نیجریه بسط یافت.
جریان تکفیر همچنین از رسانهها و شبکههای اجتماعی جدید برای نشر اکاذیب دینی و جذب نیرو استفاده میکند. اگر تا دویست سیصد سال پیش خطر تجزیه جغرافیایی کشورهای اسلامی را تهدید میکرد، امروز علاوه بر آن، خطر تجزیه فکری و دینی نیز آنها را تهدید میکند. این جریان به خوبی از رسانهها و شبکههای اجتماعی برای ترویج عقاید خود و جذب افراد مسلمان و تازه مسلمان، استفاده میکند. بیش از 300 شبکه علیه تفکر شیعه و ترویج عقاید تفکیری به طور گسترده و شبانهروزی در دنیای رسانههای دیداری و شنیداری فعالاند.
به نظر شما راهکارهای عملی برای مقابله با جریان تکفیری چیست؟
ترویج نگاه سیستمی در مقابل نگاه گزینشی به آیات قرآن کریم درباره جایگاه، وظایف و عملکرد حکومت اسلامی و شرایط مشروعیت یک حکومت توسط نخبگان دینی و روشن شدن معیارهای اجتهاد دروندینی توسط نخبگان دینی و استدلال صحیح از ناصحیح از جمله راهکارهای عملی برای مقابله با جریان تکفیری است.
امروزه واژه جهاد در بسیاری از واژهنامهها و فرهنگنامههای لغت نفوذ کرده است. بنابراین میبایست به خوبی دیدگاه اسلام درباره جهاد برای مسلمان و غیر مسلمان روشن شود. همچنین نظریه و تفکر اسلام درباره دفاع نیز روشن گردد. ما شاهدیم که در مناطقی همچون عراق با پشتوانه مرجعیت، مردم و ارتش به خوبی قادر به کنترل حرکتهای مسلحانه این جریان بودهاند. در سوریه نیز بسیجهای مردمی که اساسا مبتنی بر نگرش دفاع از سرزمین، ملیت و دین است، دو سالی است که دستکم از تجاوز بیشتر جلوگیری کردهاند.
به نظر میرسد ایجاد شبکههای مستقل تلویزیونی و ساخت نمایشها، فیلمها و مستندهایی با درامهایی که چهره این جریان را به لحاظ اعتقادی و سیاسی و نیز اسپانسرهای خارج از میدان این جریان را نشان دهد، تربیت نیروهای مبلغ و استفاده از آنها در رسانهها جهت پاسخگویی به شبهات، فراگیر کردن رسانهای جریان همگرایی بین مسلمانان در تفکرات سیاسی، نزدیک شدن نخبگان دینی به یکدیگر در برنامههای ماهوارهای، پررنگ کردن شعارها و نمادهای انسجامبخش در تبلیغات دینی و دعوت همگان به اتحاد و یکپارچگی از مهمترین کارهایی است که دنیای اسلام میبایست در مقابل با چنین جریانی انجام دهد.
البته تا کنون مسیری که رسانهها برای مقابله با جریان تکفیری در پیش گرفتند، مسیر درست و کاملی نبوده چرا که آنها علاقهمند به نشان دادن چهره خشن از خود هستند و برخی رسانهها نیز به نوعی مجری نمایش این چهره شدند؛ در حالی که اگر آنها برای ایجاد رعب و وحشت رفتاری را دنبال میکنند، ما باید در مسیر مقابل قدم برداریم.
مسیر مقابل از نظر شما چیست؟
البته باید روی این مسئله کار جدی شود؛ اما به نظرم در وهله نخست مسیر مقابل این است که جنبههای رأفت و رحمت اسلامی و مسائل این چنینی که مورد سخره جریان تکفیری است، به صورت جدی و با روشهای خاص رسانهای در معرض نمایش مخاطبان قرار دهیم.
به نظر حضرتعالی با وجود اینکه علمای اسلام بر مسئله همگرایی و تقریب مذاهب تأکید میکنند، چرا در مرحله عمل چنین نمیشود یا کمتر شاهد آن هستیم؟
به نظرم این مسئله از چند جنبه قابل بررسی است. نخست از جنبه فکری به خصوص فکر اعتقادی. چند عامل مانع از رشد چنین تفکری شده است. اول اینکه درک صحیح و اجماع نظامگونهای از همگرایی و یا تقریب بین عامه مردم و نخبگان دینی و بین خود نخبگان وجود ندارد. در واقع مشخص نیست که چه چیزی تقریب محسوب میشود.
دوم اینکه اگر چه این مسئله به عنوان یک اصل دینی در آیات قرآن کریم و روایات محسوب میشود، اما جنبه قانونی ندارد. در قوانین کشورهای اسلامی یا وجود ندارد و یا اهمیت آن در جنبه اجرا بسیار پایین است. به نظر میرسد که نگاه حقوقی به این امر میبایست تقویت شود.
سوم اینکه در بین مذاهب آگاهی و شناخت نسبت به یکدیگر وجود ندارد. این عدم شناخت موجب سوء ظن و تعابیر و تفاسیر غلط از یکدیگر شده باعث درگیرهای بین مذهبی میشود. «هانس کونگ» معتقد است که هر چه آگاهی نسبت به دیگری دینی بالاتر رود، علاوه بر ایجاد صلح، شناخت ما نسبت به خودمان و اعتقاداتمان نیز بیشتر میشود. از دیگر موانع فکر اعتقادی نگاه جزماندیشانه و غیر استدلالی به استدلالاتی است که دیگران از مذهب خودشان ارائه میکنند. در حقیقت کسی که فکر جزماندیش دارد، استدلال دیگران را میشنود، اما چون نسبت به استدلالهای خودش نوعی تعصب قائل است، به راحتی دیگری را متهم به کذب کرده و عقاید او را باطل میشمرد. این نکته بیشتر در بین عالمان دینی مشاهده میشود. عالمانی که جمود و تعصب فکری را به گفتوگو و رعایت حق دیگری در استدلال ترجیح میدهند.
دوم از جنبه اخلاقی است؛ در دستورات دینی به ما سفارش زیادی درباره رعایت اخلاقی دیگران حتی کسانی که خارج از دین ما هستند، شده است. مصادیق بیاخلاقی که بسیار به بحث رشد ایده همگرایی و تقریب ضربه زده است را میتوان در فاسقدانستن، تهمت و افتراء، لعن و سب و دشنام و دروغپردازی درباره مذاهب دیگر دانست.
جنبه سوم که به نظرم تا به امروز موجب شده است که تفکر همگرایی بینامذهبی هم در نظر و هم در عمل در جامعه اسلامی ضعیف بماند، اقدامات تحریکآمیزانه یک مذهب علیه مذهب دیگری است. اهانت و تمسخر شخصیتها، نمادها و مقدسات دینی از مهمترین عوامل تحریککننده احساسات مذهبی است؛ این مسئلهای که دشمنان اسلام نیز برای تفرقهافکنی بین مسلمانان بسیار از آن سود جستهاند.