بدون شک، رکگویی، صداقت در ارائه آموزههای دینی، نمایش ساده از استدلالورزی دینی، صراحت در لهجه و بیان، نگاه نو و تنوعسازی، مهارتافزایی و … از ویژگیهای خاص و منحصر به فرد راستگو بود. ویژگیهایی که فرم و ساختاری از او در عرصه تبلیغ دین برای کودکان ساخته بود که به دیده برخی خوش نیامد و در همان سالهای آغاز فعالیت این مبلغ، واکنشهای جدی به آن نشان داده شد. نقدهای جدی که البته منحصرا معطوف به روحانیبودن وی و ارتباط این ویژگی با مجموع رفتارهایی بود که به عقیده آنها درخور ارتباط با دین و بازنمایی آن در جامعه کودکان نبود. به باور آنها، حرکات و نمایشهای مضحک برای کودکان عملی بس شنیع و زشت و بسیار نگرانکننده برای آینده دینی کودکان بوده و با آنچه در دستورات دینی برای تربیت کودک آمده مخالفت داشته و شیوه و راهبر آن هر دو کج و معوجاند.
روانشناسان از زمان جی. استنلی هال همواره بر اهمیت دوران کودکی در رشد معنوی و اخلاقی آدمی تأکید کردهاند. آنها بر این باورند که اگر معنویت و اخلاقیزیستن بهمعنی اشتیاق به تعالی و معنا تلقی شود، بیتردید کودکان طبیعت اخلاقی و معنوی نیرومندی دارند؛ چرا که کودکان در جستجوی معنا و تعالیاند و بهنوعی این تجربه بر دورۀ بزرگسالی آنها نیز تأثیر خواهد داشت. این نوع نگاه، همواره در بسیاری از فعالیتهای تبلیغی جناب راستگو برای کودکان نمایان بود. راستگو نیاز مخاطبین خود یعنی کودکان را شناخته بود و براساس همان نیازها گامهای تبلیغی را یکی پس از دیگری بر میداشت.به طور کلی، شیوه تبلیغ دینی راستگو در سه کارکرد اساسی قابل صورتبندی است.
نخست اینکه بر مهم ترین نیازهای کودکان یعنی بازی و سرگرمی(در فرم نقاشی و خط زیبا) بنا شده است. در واقع، در روش او، آنچه مورد توجه بود و نقش تعیینکنندهای در ترسیم هویت کودکان داشت، برداشتهای انتزاعی و فلسفی از دین و ارائه آن به کودکان نبود بلکه پراگماهایی است که بتواند کودکان را در مسیری که به نتایج دلخواهشان در عرصه دینداری است و با آن آرامش مییابند، برساند. در صورتی که بپذیریم کودک بازی میکند تا بیاموزد. این آموختن، تجلیبخش هماهنگی ذهن و روان اوست. راستگو به خوبی میدانست که وقتی دین با ابزار بازی به کودک معرفی شود نه تنها به قدرت فهم او نسبت به آموزه های دینی سرعت میبخشد بلکه دوام و بقاء آن را در ذهن کودک به میزان زیادی افزایش خواهد داد. دوم، نیاز کودکان به بزرگسال شدن و به تعبیر دیگری، جامعهپذیری و شکلگیری هویت آنها در عرصههای اجتماعی است. راستگو توانست رابطه بین کودک، دین و جامعه را در قالبهای مختلف و با نوعی ادبیات کودکانه چنان به آنها نشان دهد که حتی بزرگسالان را نیز در این مسیر راهنمایی کند.
سوم، اصلاح تصویری بود که کودکان از آداب، شعائر و مناسک دینی داشتند یا در جستجوی آن بودند و لباس روحانیتی که بر تن داشت به او در این امر بسیار کمک کرد. به این معنا که اگرچه، لزوماً همه کودکان به باورهای معنوی و دینی اذعان نمیکنند، اما تا اندازهای نوعی تصویر یا مدل فعالساز درونی از دین را دارند و علاوه بر این، تصور یا تعریف روشنی از آموزههای دینی دارند. راستگو از عناصری در ادبیات تبلیغی خودش استفاده میکند که در بازنمایی و کنشهای متقابل موضوعات اجتماعی مرتبط با دین و ذهن کودکان بسیار مؤثر است. وی برخلاف بسیاری که اعتقاد داشتند تصاویر کودکان از دنیای دین با یک نگاه ابهامگونه، خوفانگیز و اسرار آمیز همراه است، بین کودک و آموزههای دین آشتی ایجاد کرده و جنبههای عاطفی و احساسی دین را بر جنبههای عقلانی و رازآلود آن تقدم بخشید و بسط داد.
روحش شاد