وی با اظهار تأسف از عدم بررسی مباحث عشقورزی و زیباییشناسی در عرصه حکمت و فلسفه، افزود: وقتی این مبحث در حوزههای علمیه و دانشگاهها، جایگاهی در علوم حکمی و فلسفی ندارد، به تبع، در سطح جامعه نیز شناخت ناقصی از آن صورت میگیرد و این مفاهیم رفیع تنزل یافته و گاهی حتی به ابتذال کشیده میشود، در حالی که عشقورزی و زیباییشناسی دارای حکمت نظری و عملی و از بنیادیترین مباحث حکمت متعالیه است.
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان با بیان اینکه عشق حاصل تشدید طلب است، گفت: اگر طلب چنان تشدید پیدا کند که بر بقیه طلبها فائق آید، پدیده عشق ظهور میکند. بنابراین، عشق بالذات، طلب است، یعنی آن را برای خودش طلب میکنیم، نه برای طلب و دستیابی به پدیدههای دیگر.
عشق ریشه حکمی دارد
وی ادامه داد: خاستگاه این طلب شدید که از آن به عشق تعبیر میشود، حکمی است. در واقع، بنیادیترین و اصیلترین خاستگاه برای عشق، ریشههای حکمی آن محسوب میشود. انسان در سیر وجودشناسی، در اولین گام به اثبات واجبالوجود بالذات میرسد و این یکی از مهمترین کشفهای عقل است که در تاریخ فلسفه و عقل، کشفی بزرگتر از آن نداریم. با اثبات واجبالوجود، به ذات و حقیقت هستی میرسیم و وقتی چیزی حقیقت هستی باشد، یعنی کمال مطلق و منبع تمام خیرات و زیباییهاست. چیزی که منبع باشد، خودبهخود مبدأ هم میشود. یعنی تمام جلوههای وجود آن که مبدأ است، مرجع هم هست و این دو در گرو یکدیگر هستند. پس هر گاه واجبالوجود را اثبات کنیم، منبع وجود را کشف کردهایم و هر گاه کمال مطلق بودن را کشف میکنیم، طلبی در ما شکل میگیرد که به سبب کمال مطلق بودن او، به شدت طلب که همان عشق است، تبدیل میشود. بنابراین، عقل در سیر وجودشناسی، ابتدا زیباییها را کشف میکند و سپس طالب زیبایی مطلق میشود و در این مرحله است که اولین اتصال میان حکمت عملی و نظری اتفاق میافتد.
امامیجمعه اضافه کرد: عقل در مرحله دوم کشف میکند که واجبالوجود، حقیقت هستی است. در مرحله سوم درمییابد که آنچه حقیقت هستی است، هیچ فقدانی ندارد. در مرحله بعد، به این درک میرسد که آنچه نقص و فقدانی در آن راه ندارد، مجمع جمیع خیرات و کمال مطلق است. در مرحله بعد میفهمد که منشأ و مبدأ همه خوبیها، زیباییها، عظمتها و جلوههای نور، رب العالمین است. لذا، او را طلب میکند و اینجاست که حکمت عملی به منصه ظهور میرسد و «چگونه نگریستن» مرحله به مرحله به «چگونه زیستن» میانجامد.
وی به سه قوه عقل نظری، عقل عملی و اراده در وجود انسان اشاره کرد و گفت: انسان به واسطه عقل نظری به سرمنشأ حیات و منبع کمال و جلال آگاهی مییابد و «عالم» میشود. به سبب عقل عملی، «طالب» آن کمال مطلوب میشود و به سبب اراده، به چگونه زیستن روی میآورد و «عامل» میشود.
حذف مباحث زیباییشناسی و عشقورزی از جریان حکمت
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان بیان کرد: آفت مهمی که همواره فلسفه و حکمت را تهدید میکند، محبوس شدن در چهارچوب مفاهیم عملی و نظری است. ملاصدرا فلسفه و حکمت را مبنای حیات حکمی میداند که بر پایه آن باید به یک نحو زیستی جامع دست یافت. متأسفانه حکمت و فلسفه در دانشگاهها و مراکز علمی صرفاً به مباحث نظری و مفهومی تبدیل شده است و خارج از چهارچوبهای نظری، کارکردهای عملگرایانه برای آن متصور نیست. علت اصلی آن را میتوان حذف مباحث زیباییشناسی و عشقورزی از جریان حکمت دانست، چنانکه در آثار تمام فلاسفه از جمله ملاصدرا، ابنسینا و سهروردی همواره این مباحث جایگاه ویژهای داشته است.
وی افزود: در بحث اثبات واجبالوجود که ساحت الهیات را در فلسفه اسلامی رقم میزند، خداشناسی برای خداشناسی نیست و هدف در گامهای بعد از خداشناسی ظهور میکند. همانطور که توحید برای توحید نیست و در عالم هنر، هنر برای هنر نیست و اینها مقدمه طلب و سیر به سوی او هستند. به همین دلیل، بعد از توحید نظری که خود شامل توحید ذاتی، صفاتی و افعالی است، بلافاصله توحید عملی ذکر میشود. در توحید عبادی، بحث عشق و زیباییشناسی مطرح است، چون پایه توحید عبادی و عملی، طلب محسوب میشود.
امامیجمعه اضافه کرد: ملاصدرا نیز بر این نکته تأکید دارد که صرف دایره بحث در فلسفه و حکمت، مذموم است و نتیجه و کارکرد آن باید تولید حیات حکمی باشد. یعنی هم «چگونه نگریستن حکمی» را به بشر بیاموزد و هم «چگونه زیستن حکمی» را. ملاصدرا اولین فیلسوفی است که فلسفه را سفر میداند و به همین دلیل، در بزرگترین و مهمترین کتابش به نام «اسفار اربعه» همواره به مفاهیمی همچون عدم دلبستگی، رهایی، راه افتادن و متوقف نشدن اشاره کرده است.
انواع عشق در نظر ملاصدرا
وی ادامه داد: ملاصدرا عشق را به چند نوع تقسیم کرده است؛ عشق خدا به خود، اسماء، صفات و افعالش؛ عشق ماسوی الله به او؛ عشق انسان به خدا؛ عشق انسان به سایر انسانها؛ عشق انسان کامل به سایر انسانها که مسئولیت اجتماعی انسان کامل را مشخص میکند و تفاوت عشق حکمت متعالی را با عشق عرفانی که فارغ از مسئولیتهای اجتماعی است، نشان میدهد؛ عشق زن و مرد به یکدیگر که ملاصدرا این نوع از عشق را بنا به مطابقت یا تقابل آن با شرع، به دو بخش حسن و قبیح تقسیم میکند؛ عشق معلم و مربی به کودک که یکی از مباحث بنیادی در حکمت متعالیه، تعلیم و تربیت کودک بر مبنای عشق و زیباییشناسی است؛ عشق به دانش و دانشمند، صرفنظر از قلمرو و نوع دانش. این نوع عشق نیز جلوهای از عشق انسان به خداست، دانش از افعال خدا پردهبرداری میکند و آنکه عاشق خداست، به افعال خدا نیز عشق میورزد. بنابراین، کسی که از آثار و افعال محبوب خبر بدهد، خودش محبوب واقع میشود و در نهایت، عشق انسان به طبیعت. ملاصدرا عشق انسان به زمین را از مصادیق صریح عشق به خدا میداند. نگاه وی به زمین، از نوع نگاه به مادر است و کرامت زمین را همانند کرامت او میپندارد. بدیهی است که اگر این نوع نگاه در فرهنگ تعلیم و تربیت فرزندان این مرزوبوم گنجانیده شود، سبب تحولات عظیم زیستمحیطی میشود.
تفاوت میان عشق و شهوت
این استاد دانشگاه تصریح کرد: با توجه به اینکه هدف از این درسگفتارها، عشقشناسی در روابط انسانی است، باید در همین ابتدا فرق میان شهوت و عشق کاملاً مشخص شود. عشق و شهوت دو پدیده جدا از هم هستند که دو منشأ، خاستگاه و اثر مختلف و مجزا دارند. شهوت، ساحت حیوانی و غریزی دارد و صرفاً یک میل است، در حالی که عشق ریشه در عقل، قوه ناطقه و درک انسان از زیبایی دارد و طلبی بر اساس آگاهی است.
وی اظهار کرد: ملاصدرا در جلد سوم کتاب «تفسیر القرآن»، ذیل آیاتی از سوره بقره که به ذکر نعمتهای خدا پرداخته است، نعمت فضایل بدنی را از جمله الطاف خداوند بر انسان میداند و میگوید چون نفس انسان از نفوس سایر موجودات والاتر و متعالیتر است، محمل نفس و روح نیز که همان بدن اوست، باید نسبت به سایر موجودات با لطافت و ظرایف بیشتری آفریده شده باشد، ولی همانجا تأکید میکند که این زیبایی بههیچوجه محرک شهوت نیست.
امامیجمعه افزود: ملاصدرا در آثارش، ۳۱ مورد زیبایی را برمیشمارد که ۱۶ مورد آنها مربوط به زیباییهای صوری و فرمی از جمله اعتدال در اندام، تقارن و ترکیب متناسب آنها و… است و ۱۵ مورد دیگر، به زیباییهای محتوایی شامل حسن خلق، ذهن صاف، نفس رحیم، فضایل و کمالات معنوی و… مربوط میشود که آنها را شمایل نامیده است.
وی با بیان اینکه ملاصدرا در جلد هفتم اسفار اربعه، به بیان دیدگاههای مختلف راجع به عشق میپردازد، گفت: وی پس از بررسی و نقد آرای مختلف، به بیان نظر خود درباره عشقشناسی پرداخته است و منشأ این پدیده را مبادی عالیه و آیات حکیمی میداند که کاملاً ریشه در عقل دارد، مربوط به ساحت عقل انسان است و هیچ ربطی به ساحت حیوانی و شهوت ندارد.
عشق پدیدهای الهی است
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان ادامه داد: ملاصدرا در ادامه، به این موضوع اشاره میکند که با تعریف ارائه شده از عشق، ملاحظه میشود که فارغ از دوره تاریخی، فرهنگی، نظام اجتماعی و موقعیت جغرافیایی، در اکثر انسانها پدیده عشق بهراحتی ظهور میکند و لذا، پدیدهای الهی است که در نهاد انسان به ودیعه گذاشته شده و بیتوجهی به آن، کفران نعمت است. این پدیده الهی حتماً غایتها و حکمتهایی دارد که باید مورد استحسان قرار گیرد و ستوده شود.
وی تأکید کرد: عشق دارای مبادی فاضله و غایاتی شریف است و با مورد توجه قرار دادن آن میتوان حلقه اتصال فلسفه و حکمت به عرصه اجتماعی و زندگی عینی انسان را برقرار کرد.
مشاهده در خبرگزاری ایکنا